iran
iran

دروود بر ایرانیان 

به همه کسانی که دوست دارن بدانن مجریهای بی بی سی یا bbcpersian چطور ادمهایی هستن درخواست میکنم این فیلم را ببینند

فیلم توهین به تمدن ایرانی  دانلودفیلم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:توهین به تمدن ایرانی,بی بی سی,bbcpersian, توسط مهرداد تولایی |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

 

اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزارهای سنگی گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد، دوران پارینه سنگی شامل سه دوره کهن، میانی و نوین می‌شود، آثار بدست آمده از این دوران در ایران بیش‌تر از دورهٔ پارینه سنگی نوین است که از کاوشگاه‌هایی چون کشف رود خراسان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت و دره هلیلان در لرستان، غار شکارچیان و غار دو اشکف در کرمانشاه و... بدست آمده‌اند. در این دوران آدمی افزون بر گردآوری خوراک و شکار بخشی از خوراک خود را ذخیره می‌کند، با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی، را آغاز می‌کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت. در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود، گامی دیگر در ترقی خود برداشت. یادگارهای دوره نوسنگی در ایران از محوطه‌هایی چون تپه سیلک در کاشان، چشمه علی تهران، تپه حصاردامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکونفارس، شهرستان سراب، گودین تپهو گورانو گنج درهدر کرمانشاه و شوشدر خوزستان و... بدست آمده‌است. با گذر از دوران نوسنگی ایران همچون سرزمینهای اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستانشینی به شهرنشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن نشانه‌ها، گسترش بازرگانی، معماری، بهره‌مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از ویژگی‌های آن دوران است.
بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینه‌های برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و... گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروه‌های آریایی به پشته و فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش می‌بندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰قبل از میلاد معبد باباجان و... شکل می‌گیرند.
در آغاز هزاره یکم دولت‌هایی همچون مادها، ایلامی‌ها(ایلام نوین) و... در جاهای گوناگون ایران تاسیس می‌شوند و به رودررویی با فرمانروایی دستدراز و متجاوز آشوری در میانرودان(بین النهرین) می‌پردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر فرمانروایی آشوری و دستدرازی‌های آنان به ایران بایکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی می‌شوند.

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

برای دانلود کتاب روی دانلود کلیک کنید

محل دانلود                                      اسم کتاب
تعداد برگ
دانلود  کتاب آسمانی اوستا      546
دانلود کورش بزرگ الگو و پدر صلح وحقوق بشر جهان      13
دانلود ملاقات فیثا قورس با زرتشتیان       6
دانلود  اندیشه های زرتشت      23
دانلود ارتش خشایارشاه     38
دانلود دانش در ایران وتاثیر آن بر جهان      17
دانلود دانش وآغاز نهادهای دانش در ایران باستان     20
دانلود گاتاها و تاثیر آن بر دانش در ایران باستان و جهان     20
دانلود بی هنران بدانند ایران تمدنی بیش از 10هزار سال دارد     10
 دانلود  چرا در شب یلدا انار می خوریم      4  
 دانلود  زرتشت و دین ایرانی     46
 دانلود  هوخشتره بنیانگذار شاهنشاهی ایران     31
 دانلود  شاهنشاهی هخامنشی(بخش دوم)     37
 دانلود  تئوری سیاسی شاهنشاهی     26
 دانلود  خشایارشاه و یونانیان (گفتارپنجم)     41
 دانلود  نقش تمدن ایران باستان در خاورمیانه     27
 دانلود  نقش فرهنگ ایرانی در تحول ادیان خاورمیانه     24
 دانلود  آیین مانی      4
 دانلود  ارمنستان در دوره هخامنشیان      8
دانلود اساس ایرانی و بابلی استوره ی آدم ـ حوا      6
دانلود فروپاشی شاهنشاهی ایران-سلطه تازی بر ایران    338    
دانلود کتاب کامل پیدایش ایران      ♥
 دانلود  پادشاهی ماد      22
دانلود تاریخ قبل ماد  
دانلود جنگ ایران ورم      42
دانلود کام بوجیه و تسخیر مصر      26
دانلود جانشینان خشیار شاه      52
دانلود شاهنشاهی ساسانی      48
دانلود اطلس تاریخ ایران     238
دانلود  شاپور اول-احیای شکوه ایران      29
دانلود اموزش خط اوستایی      40
دانلود  آیین زرتشت      36
دانلود  آموزش خط میخی      15
دانلود  ادیان ایران باستان    249
دانلود  2قرن سکوت    280
دانلود  دریای مازندران    287
دانلود  ایران پیش از آریاییها    125
دانلود  فروپاشی ساسانی      36
دانلود  داریوش بزرگ      30
دانلود نام دریای پارس(خلیج پارس)    207
دانلود کورش بزرگ      43
دانلود نامنامه کردی      33
دانلود سیر تحول و تطور نقش و نماد در هنرهای سنتی ایران    143
دانلود معماری هخامنشیان      14
دانلود  تاریخ سیاسی ایران باستان    306
دانلود  شاهنشاهی جهانی ایران    295
دانلود  زرتشت      40

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 آذر 1398برچسب:آموزش خط اوستایی,آموزش خط میخی,شاپور اول-احیای شکوه ایران,اطلس تاریخ ایران,شاهنشاهی ساسانی,جانشینان خشیار شاه,کام بوجیه و تسخیر مصر,جنگ ایران ورم,تاریخ قبل ماد,پادشاهی ماد,کتاب کامل پیدایش ایران,فروپاشی شاهنشاهی ایران-سلطه تازی بر ایران,اساس ایرانی و بابلی استوره ی آدم ـ حوا, ارمنستان در دوره هخامنشیان,آیین مانی,نقش فرهنگ ایرانی در تحول ادیان خاورمیانه,نقش تمدن ایران باستان در خاورمیانه,خشایارشاه و یونانیان (گفتارپنجم),تئوری سیاسی شاهنشاهی,شاهنشاهی هخامنشی(بخش دوم),هوخشتره بنیانگذار شاهنشاهی ایران,زرتشت و دین ایرانی,چرا در شب یلدا انار می خوریم,بی هنران بدانند ایران تمدنی بیش از 10هزار سال دارد,گاتاها و تاثیر آن بر دانش در ایران باستان و جهان,دانش وآغاز نهادهای دانش در ایران باستان,دانش در ایران وتاثیر آن بر جهان , ارتش خشایارشاه,اندیشه های زرتشت , آسمانی اوستا ,کورش بزرگ الگو و پدر صلح وحقوق بشر جهان,ملاقات فیثا قورس با زرتشتیان, توسط مهرداد تولایی |

خط میخی تاریخ چند هزار ساله ما/یک خط تنها نیست یک فرهنگ آریایی است

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

 خط میخی تاریخ چند هزار ساله ما/یک خط تنها نیست یک فرهنگ آریایی است

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:آموزش خط میخی, توسط مهرداد تولایی |

سروش روز

در ماه فروردین علاوه بر عید نوروز چند جشن دیگر هم وجود داشت، یکی در روز ششم، که زادروز زرتشتدر نظر گرفته شده‌است (که فاقد منبع تاریخی است)، روز نوزدهم جشن فروردگانو دیگری جشن سروش روز بود. این روز از این روی فرخنده دانسته می‌شد که به سروشاختصاص داشت و سروش فرشته‌ای است که شب را مراقبت می‌کندبه غیر از سروش روز در روز هفدهم هر ماه نیز سروش نام دارد. در برهان قاطعآمده‌است که نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن.
جشن آبانگاه
در روز دهم ماه فروردین جشنی برگزار می‌شده‌است، موسوم به آبانگاه که آنهم با آب و باران و مراسمی در تقدیس آن مربوط است.
جشن خزان
گویا دو جشن تحت عنوان خزان برگزار می‌شد. جشن خزان نخستین و جشن خزان دوم. اولی در روز هشتم شهریور ماه و دومی روز اول مهر.
سیرسور
در روز چهاردهم دیماه رسم بود که خوراک‌هایی با سیرطبخ کرده و بخورند. از آنجا که به اعتقادایرانیان باستان در این روز بود که دیوانبر جمشیدچیره شدند و او را کشتند بنابراین رسومی را برای دفع دیوان داشتند که یکی از آن ها خوردن سیر بود. آنان سیر را با غذا می‌خوردند یا آن را درون گوشت می‌نهادند و می‌پختند.
جشن بتیکان
روز پانزدهم از ماه دی یعنی روز دی به مهرکه دیبگاننیز خوانده شده، عامهٔ مردمی جشنی موسوم به بتیکانداشته‌اند. در این روز مردم برای از بین بردن موجودات زیان‌رسان از خمیر یا گل تندیسی از آدمی ساخته و آنرا در مدخل در یا راهرو خانه‌ها می‌نهادند، بعداً این مجسمه را می‌سوزاندند.
جشن گاوگیل
شانزدهمین روز از ماه دی که به نام ایزدمهر نام گذاری شده جشن گاوگیل یا کاوکیل واقع بوده استسبب این جشن را گفته‌اند مملکت ایران در این روز از ترکستانجدا شده و گاوهایی که ترکستانیان از ایرانیان به یغما برده بودند، پس گرفته‌شد.
جشن بادبره
وجه تسمیهٔ این جشن به عنوان آن است یعنی بادبره. گویند هفت سال در ایران باد نیامد. در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت «دیشب آن مقدار باد آمد که موی بر پشت گوسفندان بجنبید.» پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و به این روز به یادگار به بادبره شهرت یافت. ابوریحان بیرونی می‌گوید در قمو حوالی آن باد روز با مراسم بسیار مفصلی که با شادی و پایکوبی همراه‌است برگزار می‌شود و بازاری تدارک می‌بینند که در آن بازار وسایل شادی و رفت‌وآمد و گونه‌ای کارناوالبرپا می‌گردد. اما در اصفهاناین روز را کژین می‌نامند و جشنی تدارک می‌شود به مدت یک هفته و چون جشن‌های بزرگ به طول می‌انجامد
یلدا
واژهٔ یلدااز زبان سریانیو به معنای تولد است و سبب این نام گذاری را چنین دانسته‌اند که در پایان این شب دراز که اهریمنیاست خورشیدیا مهرمتولد می‌شود و تاریکی را از میان می‌بردیلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برپا می‌کردند، سابقه‌ای چند هزار ساله دارد و از رسوم ویژه آریایی‌هاست. اقوام قدیم هندوایرانیو هندواروپاییجشن تولد آفتاب را آغاز زمستان می‌گرفتند به ویژه ژرمنی‌ها عید تولد آفتاب را در آغاز زمستان گرفته و آن را به خدای آفتاب نسبت می‌دادند و این بی‌تناسب هم نیست، چه واقعاً آغاز زمستان مثل تولد جدید خورشید است. آشکار است که به موجب بلندترین شب که تاریکی که مظهر اهریمنبود بیشتر در زمین می‌پایید، این شب را نحس و بدیمن می‌شمردند. در شب یلدا جهت رفع این نحوست، آتش می‌افروختند، گرد هم جمع می‌شدند و خوان ویژه می‌گستردند. این سفره جنبهٔ دینی داشت و مقدس بود.
جشن بمو
جشن بمو بزرگترین و مهمترین جشن مانویان بوده‌است که در شهریور روز از شهریور ماه برابر با چهارم شهریور از گاهشماری مانوی برگزار می‌شده‌است. این جشن پس از قتل‌عام مانویان به فراموشی سپرده شد
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

 نوروز کوچک

روز نخست فروردین ماه نوروز عامه یا نوروز کوچک یا نوروز صغیر خوانده می‌شد. پنج روز اول فروردین جشن نوروز گونه‌ای همگانی داشته و عموم مردمان به اجرای مراسم و سرور و شادمانی می‌گذرانیده‌اند، از اینرو آنرا نوروز عامه نامیده‌اند
نوروز بزرگ یا خردادروز
در گاه‌شماری ایران باستان، روز ششم هر ماه شمسی و ماه سوم هر سال خورشیدی، بنام خرداد می‌باشدنوروز بزرگ یا خردادروز نام ششمین روز فروردین ماه در ایران باستان بوده‌است. خردادامشاسپند موکل بر آب است و این روز بدو منسوب می‌باشد. این روز در میان جشن‌ها و اعیاد فراوان ایران باستان به ویژه دوران ساسانیاناز اهمیت و ارزش و تقدس خاصی بهره داشته‌است. در پهلوی رساله ای است به نام ماه فروردین روز خرداد که بسیاری از حوادث مهم به موجب آن در چنین روزی واقع شده و هم چنین بسا رویدادها که در آینده در چنین روزی حادث خواهد شد. اما چنانکه در سنت است و زرتشتیان بدان باور دارند که تولد زرتشتنیز در چنین روزی است، در این رساله بدان اشاره نشده‌استبعدها وقتی ایرانیان اسلام و تقویم عرب را پذیرفتند، جشن زرتشتی فروردگان و نوروز بزرگ، در ششمین روز ماه فروردین، از بین رفت
مراسم ایرانیان باستان در نوروز
آداب و رسوم نوروزی همه سرچشمه‌ای کهن دارند و از نظرگاه دانش مردم‌شناسی بسیار جالب توجه برای مطالعه هستند. ایرانیان عقیده داشتند که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است، در نوروز تعیین می‌شود. گفته می‌شد که در این روز زرتشت با خدا گفتگویی پنهانی داشت و در این روز نیکبختی‌ها برای مردمان زمین، تقسیم می‌گردد و از این روست که ایرانیان آن را روز امید نامند.
خوان نوروزی
ایرانیان عقیده داشتند که در ایام نوروز ارواح درگذشتگان از جایگاه آسمانی خود به زمین و به خانه‌های خویش باز می‌گردند. بازماندگان برای پذیرایی از آنها سفره‌ای رنگین می‌گستراندند و انواع خوراک‌ها و نوشیدنی‌ها را در آن می‌نهادند تا ارواح درگذشتگان از پذیرایی و صفا و پاکیزگی بازماندگان، دل خوش شده و آنان را برکت عطا کنند. این رسم توجیه سفرهٔ نوروزی یا هفت سینشد. استاد پورداودهفت سین را همان خوانی که جهت درگذشتگان می‌گستردند، می‌داندمحققان بر این نظرند که چیدن هفت سین در سفرهٔ نوروزی بعد از تسلط اعراب در ایران معمول شده‌است و ایرانیان باستان خوان نوروزی را با هفت عنصر که حرف اول آن با شین بوده‌است، می‌آراسته‌اند و آن هفت عنصر عبارت بودند از: شمع، شیرینی، شراب، شیر، شربت، شکر و شانه. پس از تسلط اعراب بعلت اینکه یکی از این هفت عنصر شراب بوده‌است، هفت شین را موقوف و بجای آن هفت سین‌ معمول شده‌است.
کاشت حبوبات جهت تفال زدن
یکی از آیین‌های که پیش از نوروز تدارک آن مرسوم بوده، پروردن سبزه می‌باشد. به موجب روایتی کهن، بیست و پنج روز پیش از عید، ستون‌هایی از خشت خام اطراف حیاط دربار برپا می‌کردند و بر فراز هر ستونی نوعی دانه از حبوبات می‌کاشتند و خوبی و بدی رویش غلات را در سالی که در پیش بود، از چگونگی روییدن آن پیش بینی می‌کردند. معمول بود به رشد این دانه‌ها نگریسته و هر یک از دانه‌هایی که بهتر بار آمده بود، تفال می‌زدند که آن محصول در سال بیشتر خواهد بود. در خانه‌ها نیز در ظروف ویژه سبزه به عمل می‌آوردند. هر کدام از مردمان در ظرفی یا چیزی مانند آن اقلامی از دانه‌ها از قبیل گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، ذرت، و ماش می‌کاشتند.
جشن و مراسم آب‌پاشی
از جمله مراسم بسیار مشهور و سنتی معتبری که در نوروز انجام می‌شد، رسوم آبریزگان یا شست‌و‌شو و غسل و آب پاشیدن به یکدیگر بوده‌است. البته به نظر می‌رسد که مراسم آب‌پاشی و جشن آبریزگاناصلی همان تیرگانباشد و در نوروز رسوم آبریزگان عبارت بوده‌است از غسل و شست‌وشو و آماده شدن از لحاظ سنن دینی جهت حلول سال نو
هدایای نوروزی
در نوروز و مهرگان رسم بود که نمایندگان و بزرگان و فرمانروایان ایالات و اشراف و عامهٔ مردم هر یک به توانایی و استطاعت، هدایایی را به دربار اهدا می‌کردنددر نوروز مردم به یکدیگر شیرینی هدیه می‌دادند و این رسم در دوران ساسانیهمگانی بوده‌است. در نوروز بزرگ، پیش از لب به سخن گشودن، شکر می‌خورند و بر خود روغن می‌مالند تا از انواع بلایا در طول سال، در امان باشند.
کوسه برنشین
مراسم کوسه برنشینیا بهار جشن. ابوریحان بیرونی شرح این رسم را آورده‌است که در اولین روز بهار یک مرد کوسه (یعنی شخصی که او را در چانه و زنخ زیاده بر چند موی نباشد.) را بر خر می‌نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادزن که خود را مرتب باد می‌زد اشعاری می‌خواند که حاکی از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چیزی به سکه و دینار می‌گرفت. آنچه از مردم می‌ستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ می‌کرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را می دیدند، مورد آزار و شتم قرار می‌دادنداین رسم در روزگار ساسانیو دورهٔ اسلامی، توسط غلامان سیاه اجرا می‌شده که ملبس به لباس‌های رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجهٔ شکسته و خاصی که داشتند، دفو دایره می‌زدند و ترانه‌های نوروزی می‌خواندند. حاجی فیروز‌های امروزی که مقارن نوروز و سال نو در کوی و برزن مردم را به طرب در می‌آورند، از بقایای آن رسم کهن است. با این تفاوت که امروزه چون غلام و سیاهانی نیستند که چنین کنند، دیگران خود را سیاه کرده و به زی آنان آراسته و تقلیدشان می‌کنند
 
میر نوروزی
در ایران رسم بود در ایام عید نوروز محض تفریح عمومی و مضحکه فردی عامی و از میان مردم را به عنوان پادشاه یا امیر یا حاکمی موقتی به نام میر نوروزیانتخاب می‌کردند و برای یک یا چند روز زمام امور شهری را به عهده‌اش می‌سپردند پس از انقضای ایام جشن سلطنت او نیز به پایان می‌رسیده‌است. واضح است که جز تفریح و خنده و بازی هیچ منظور دیگری در بین نبوده‌است و احکامی که میرنوروزی صادر می‌کرده پس از نوروز به حال اول بازگردانده می‌شده است. نظیر این جشن در بابلنیز مرسوم بود
بار عام نوروزی
 
نگاره مراسم پیشکش هدایا، به پادشاهان هخامنشی، در تخت جمشید. زمان برگزاری این مراسم، احتمالاً در نوروز یا مهرگانبوده‌است.
در زمان هخامنشیان، شاه، نوروز را در تخت جمشیدبرپا می‌داشت. از رسم‌هایی که شاهان در نوروز برگزار می‌کردند، یکی این بود که شاه جشن نوروز را افتتاح می‌کرد و به مردمان اعلام می‌داشت که وی آنان را بار خواهد داد و به آنان نیکی خواهد کرد. دومین روز، بلند پایه‌ترین کسان را بار می‌داد، یعنی دهقانان و اعضای خاندان‌های بزرگ (اشراف بلند پایهٔ موروثی، ویسپوهران). سومین روز، اسوران و بلندپایه‌ترین موبدان را بار می‌داد. چهارمین روز، خانوادهٔ خود و نزدیکان خویشان و درباریان را بار می‌داد و پنجمین روز، فرزندان و کارگزاران خود را بار می‌داد. بدین ترتیب به هر کدام رتبه و اکرامی را که شایستهٔ آن بود ارزانی می‌داشت چون روز ششم فرا می‌رسید، شاه که وظایف خود را نسبت به آنان انجام داده‌بود، نوروز را برای خود و در خلوت جشن می‌گرفت.
در دو جشن بزرگ نوروز و مهرگانتظلم و دادخواهی و بار عام شاه و رسوم اهدای پیش کش‌ها بسیار اهمیت داشت و با تشریفات فراوان اجرا می‌شد. [۵۷] در نوروز رسمی در دربار جاری بود که اربابان نقش بندگان را برعهده می‌گرفتند و برعکس. خواجه نظام‌الملک طوسی وزیر مشهور سلاطین سلجوقینکتهٔ دیگری دربارهٔ جشن نوروز در زمان ساسانیان ضبط کرده‌است.
رسم ملکان عجم چنان بوده است که روز نوروز و مهرگانپادشاه اجازهٔ دیدار عامهٔ مردم را می‌داده‌است و هیچ کس را مانعی از دیدار با شاه نبوده‌است. هر کس قصهٔ خویش نوشته و شکایت خود را آماده می‌کرد و شاه نامه‌ها و شکایات مردم را یک به یک، بررسی می‌کرد. اگر از شاه شکایتی می‌شد، موبد موبدانرا قاضی قرار داده و شاه از تخت به زیر آمدی و پیش موبد به دو زانو می‌نشست و می گفت «بدون محابا بین من و این مرد داوری کن. هیچ گناهی نیست، نزدیک ایزد تعالی، بزرگتر از گناه پادشاهان چون شاه بیدادگر باشد، لشکر همه بیدادگر شوند و خدای عز و عجل را فراموش کنند و کفران نعمت آرند.» پس موبد به داد مردم، رسیدگی کرده و داد به تمامی بستاند و اگر کسی بر ملک، دعوی باطل کرده بود، عقوبتی بزرگ به او می‌داد و می گفت «این سزای آن کس است که بر شاه و مملکت وی عیب جوید.» در نوروز هر که ضعیف تر بود، نزدیکتر به شاه بود و کسانی که قویتر بودند، باید دورتر از شاه جای می‌گرفتند. از زمان اردشیر تا زمان یزدگرد بزه گر (یکم)، این رسم بر جا بود. یزدگرد روشهای پدران را بگردانید.
خواجه نظام‌الملک طوسی، یزدگرد یکمرا به عنوان پادشاهی که این رسم را برانداخته، معرفی کرده‌است ولی در واقع این رسم توسط یزدگرد دوم، لغو شده‌است.
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

 یک رشته از جشن‌های آریایی از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن‌های آتش است. منظور از جشن‌های آتش جشن‌هایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد. میان رومیان و یونانیان و بعضی از ملل دیگر اروپایی نظایرش با جشن‌های آتش ایرانی هنوز باقی است. از جمله جشن‌های آتش که هنوز در ایران باقی مانده جشن چهارشنبه سوری و جشن سده است. از جشن‌های آتش که فراموش شده، باید از جشن آذرگان در نهم ماه آذر و جشن شهریورگان در روز چهارم ماه شهریور نام برد. لازم به یادآوری است که زرتشتیان عقیده دارند، روشنی و آتش و آفتاب تجلی اهورامزدا است. اهورامزدا به وسیلهٔ نور تجلی می‌کند

جشن سده

ار جملهٔ بزرگترین جشن‌های آتش در ایران باستان که تدوام داشته و تا به امروز ادامه دارد جشن سده است یعنی جشنی که به یادگار پیدایی آتش برگزار می‌شود. فردوسی شرح آن را در ضمن احوال هوشنگ چنین آورده‌است. «هوشنگ شاه پیشدادی روزی به هنگام شکار که با گروهی همراه بود، مار سیاهی (مظهر مرگ و نیستی در ایران باستان) می‌بیند. سنگی با شدت به سوی مار پرتاب می‌کند. بر اثر اصابت سنگ بر سنگ جرقه می‌جهد و خار وخاشاک اطراف آن به آتش کشیده می‌شود و مار می‌گریزد و شاه و همراهان به گرد آتش (مظهر فروغ ایزدی) به جشن و سرور تا شب هنگام پرداخته و نمی‌گذارند آتش هیچ‌گاه خاموش شود. از آنگاه آن جشن را سده نام نهادند

وجه تسمیهٔ این جشن به همان عدد سد می‌رسد و مربوط است به موقعیت‌های فصلی. در دورانی ایرانیان سال را به دو فصل تقسیم می‌کردند، تابستان بزرگ که هفت ماه بود از آغاز فروردین تا پایان مهر ماه و زمستان بزرگ که از اول آبان ماه شروع و به پایان اسفند ماه می‌رسید و بعضی پنجه را نیز در این پنج ماه به شمار می‌آوردند که مجموعاً یک سد و پنجاه روز می‌شد. گویند چون صد روز از زمستان بزرگ سپری می‌شد، ایرانیان جشن سده را برپا می‌کردند چون بر آن بودند که اوج و شدت سرما سپری شده و این پدیدهٔ نابسامانی و سکون که از کردار اهریمن است، توان و نیرویش رو به زوال و کاستی است. این جشن را آبان روز از بهمن ماه برابر با دهمین روز از بهمن ماه برگزار می‌کردند به شب هنگام و در این وقت درست سد روز از زمستان بزرگ می‌گذشت. در جشنی بزرگ آتش را که جلوگاه و رمز و کنایت از اهورامزدا است، می‌افروزند تا نیروهای اهریمنی ضعیف و نابود شوند.

یکی از مشخصات و ویژگی‌های جشن سده تعاون و همکاری مردم است. این جشنی است، همگانی در گذشته مرسوم بوده که گردآوری هیزم و خار و خاشاک برای جشن فریضه‌ای دینی است و کرداری است که ثواب دارد مغان را سنتی بوده‌است که جانوارن موذی و زیان‌آور را باید منهدم سازند تا زیان و آسیب اهریمنی کاسته گیرد. جانوران موذی را در اصطلاح خرفستر می‌گویند و آلتی داشتند که بدان آن جانواران موذی را نابود می‌کردند که خرفسترغن نامیده می‌شد با توجه به قراین مذکور و با تأمل در داستان هوشنگ و مار و آتش گویا رسم سنتی مغان چنان بوده که در جشن سده جانواران موذی و زیان‌آور را در آتش می‌رانده‌اند

جشن سوری پایان سال

در تقویم و روزشماری ایرانیان شنبه و چهارشنبه و یا آدینه وجود نداشته‌است. اساس تقسیم آنان در روز شماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نام‌های کنونی روزها بخش کنند، لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگزار نمی‌شده‌است. روز شماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد. جشن سوری یک عادت و رسم قدیمی بوده که در پایان سال اجرا می‌شده است و آنچه مسلم است، چهارشنبه نبوده‌است. علت جشن و آتش افروزی در ایام آخر سال مربوط می‌شود به جشن فروردگان که فروهرها یا ارواح مردگان به مدت ده شبانه روز از جایگاه اصلی خود در آسمان به شهر و دیار و خان‌و‌مان فرود‌آمده و میان بازماندگان زندگی می‌کنند. یکی از واجبات و سنت‌های معمول آتش افروختن بر سربام‌ها و در کوی و برزن بوده‌است. علتی که برای آن ذکر می‌کنند، اینست که ارواح را راهنما باشد تا در روشنی و فروغ آن به خانه‌های خود درآیند.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |
جشن فروردگانیا جشن همسپثمیدیهنام جشنی بوده که به مدت ده روز، در روزهای پایان سال برگزار می‌شده‌است. این جشن در دوران باستان، جشن فروهر‌هایا روان درگذشته بود.آخرین گاهنبار، همسپثمیدیه نامیده می‌شد که شامل پنج روز اضافی یا همان پنجه دزدیدهبود و جای آن در پایان آخرین ماه، از ماه‌های سی روزه بود. بر طبق عقاید مردم در این ده روز روان‌های درگذشتگان به ترتیب از بهشت و از دوزخ خارج می‌شوند و برای بازدید خانه‌هایشان می‌آیند. فدیه‌هایی تقدیم آنها می‌شود و کوشش می‌گردد که آنها راضی باشند. روان‌های دوزخیان غمگین هستند و احساس یک زندانی را دارند که گریخته است و هر لحظه بیم آن را دارد که دوباره گرفتار شود. روان‌های بهشتیان شادند و شادمانی می‌کنند و دعای خیرشان را نثار افراد خانواده‌شان می‌نمایند. بنابر سنت‌های دیگر اعتقاد بر این بود که این روان‌های درگذشتگان نیست که باز می‌گردد بلکه فروهر آنهاست. بنابر اعتقاد زرتشتیان فروهرها قبل از تولد انسان و حتی قبل از آفرینش وجود داشته‌است. در فروردین یشتیشت سیزده بند چهل و نهم به بعد، آمده‌است که در مدت همسپتمدم، فروهرهای مؤمنان از اقامتگاه‌های خود می‌آیند و مدت ده شب در کنار مردمان می‌مانند.
 زمان جشن
زمان جشن ده روزهٔ فروردگان، از اشتاد روز (۲۶ اسفند) تا انیران روز (۳۰ اسفند) و پنج روز گات‌ها یا همان پنجه دزدیده(پنج روز اول فروردین) بود. بنابر عقیده ایرانیان باستان، در این هنگام آفرینش انسانصورت گرفته و آخرین گاهنبار است. ابوریحان بیرونی چنین آورده که «این جشن ده روز طول می‌کشیده، آخرین پنج روز اسفند ماه را، نخستین فروردگان و پنجهٔ مسترقه را دومین فروردگان می‌گفته‌اند. مؤرخین آورده‌اند که خسرو انوشیرواندر مدت ده روز جشن فروردگانسفیر امپراتور روم ژوستینرا نپذیرفت چون مشغول بجای آوردن اعمال عید بود. عدم اجرای کامل کبیسه یا انجام کبیسهٔ ناقص همیشه در جابجایی زمان جشن‌ها ایجاد اشکال و اختلاف می‌نمود، جشن فروردگان نیز چون جشن‌های دیگر از این قاعدهٔ جابجایی برکنار نبوده‌است
رسوم جشن فروردگان
بازماندگان خانه و کاشانه را پاکیزه و تمیز می‌کردند و نقل و نبات و شیرینی و سبزی و انواع خوراکی در اتاق و بر بام می‌نهادند. دشمنی و بدخواهی را به دوستی تبدیل می‌کردند و همگان از هم خشنودی می‌طلبیدند تا فروهرها و روانان شادمان شوند و برای‌شان دعای خیر کنند و یاری‌شان دهند. یکی از جمله مهم‌ترین مراسم این جشن افروختن آتش بودمردم روی پشت بام‌ها آتش بر می‌افروختند و اعتقاد داشتند که با این کار فروهرها به طور گروهی مانند سپاه بازگشته و به بازماندگان کمک خواهند کرد. این رسم هنوز هم در بین زرتشتیان یزد و کرمان مرسوم است. این آغاز جشن فرودگان که با افروختن آتش همراه بود، بعد از اسلام تبدیل به چهارشنبه سوری شد.
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

اردیبهشتگان

اردیبهشتگان یا گلستان‌جشن از جملهٔ جشن‌های آتش است. روز سوم از هر ماه به نام اردیبهشت می‌باشد و سوم ماه اردیبهشت جشن اردیبهشت‌گان برگزار می‌شد.خلف تبریزی آورده که در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.

خردادگان

در روز ششم از ماه خرداد به مناسبت برخورد نام ماه و روز مطابق معمول جشنی برگزار می شده موسوم به خردادگان که کوشیار گیلانی آن را عبدالبقر ضبط کرده‌است.

جشن تیرگان

روز سیزدهم تیر ماه که به نام تیر یا تِشتًر از ایزدان مهم ایران باستان نام گذاری شده یکی از مهم ترین جشن های ایرانیان واقع است. این جشن موسوم به تیرگان به گفتهٔ اغلب منابع تاریخی در بزرگداشت واقعهٔ تیراندازی آرش کمانگیر است. ابوریحان بیرونی از دو تیرگان کوچک و بزرگ یاد می‌کند که اولی در روز سیزدهم و دومی در روز چهاردهم واقع بود و دربارهٔ علت آن نوشته‌است، تیرگان کوچک زمان پرتاب تیر و تیرگان بزرگ هنگامی است که خبر آوردند تیر به کجا افتاده‌است. باز در منابع آمده‌است که ایرانیان در این روز به شست‌و‌شوی تن می‌پرداختند. ظاهراً این جشن در ایران و برخی کشورهای همسایه با شکوه بسیار و در دامان طبیعت برگزار می‌شده‌است

جشن شهریورگان یا آذرجشن

شهریور امشاسپند ایزد نماد شهریاری آرمانی و نیز نگاهبان فلزات است که ششمین ماه سال و چهارمین روز ماه را به نامش نام گذاری کرده‌اند. بدین ترتیب در ایران باستان در روز چهارم شهریور ماه جشن موسوم به شهریورگان برگزار می‌شد. این جشن آذرجشن هم نامیده شده و جزء جشن‌های آتش است. مردم در خانه آتش می‌افروختند و پس از ستایش و نیایش برای صرف خوراکی گرد هم می‌آمدند

جشن امردادگان

روز هفتم هر ماه امرداد نام دارد و مطابق معمول روز هفتم از ماه امرداد جشن امردادگان برگزار می شد که در دوران باستان و عصر ساسانی و پس از آن مراسم و آدابی در دشت و فضای باز انجام می شد. ابوریحان گوید «… مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزهٔ پیش آمدن دو نام با هم، جشن می‌گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته‌ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری‌ها می‌باشد، موکل است

جشن مهرگان

سال ایرانیان باستان، به صورتی که آن را در سنگ نوشته‌های داریوش بزرگ در بیستون می‌یابیم، در پاییز آغاز می‌شد و جشن بسیار معروف مهرگان (بگیاد) ایرانیان باستان، در اصل جشن اول سال ایرانیان بوده‌است.[۱۴] در اواخر فرمانروایی داریوش بزرگ، سال اوستایی نو، سال دینی زرتشتی گشت و روز اول سال به اول فروردین، عید نوروز منتقل شد.[۱۵] به همین جهت بسیاری از مراسم ملی مذهبی نوروز و مهرگان همانندی و یکسانی دارند. یکی از بارزترین مراسم نوروز و مهرگان بار عام شاهان بود

جشن آبانگان

نزد ایرانیان باستان پس از آتش دومین عنصر مقدس آب بود که دربارهٔ احترام به آن و ضرورت پاکیزه نگاه داشتن این عنصر زندگی بخش تأکیدهای فراوان شده‌است. بر اساس همین اهمیت هشتمین ماه سال و دهمین روز ماه به پاس احترام به این عنصر و ایزد موکل بر آن نام گذاری شده‌است. آبانگان جشنی بوده‌است که ظاهراً به صورت همگانی و با حضور در کنار آب ها و پرداختن به جشن و شادی و خوردن و نوشیدن و نیز خواندن نیایش‌های مربوط به ایزدان آب ها برگزار می‌شده‌است. در ایران امروز این جشن در روز چهارم آبان تقویم کنونی واقع است اما اثری از برگزاری آن در ایران دیده نمی‌شود ولی پارسیان هند هنوز با پوشیدن لباس سفید و حضور در کنار آب‌های طبیعت این روز را گرامی می‌دارند.

جشن آذرگان

نهمین روز ماه آذر به سبب توافق دو نام طبق رسم جشن گرفته می‌شد. این جشن موسوم به آذرگان نیز از زمرهٔ جشن‌های آتش شمرده می‌شود و به همین دلیل بیرونی گفته‌است زرتشت به پیروان خود فرمود که در این روز به زیارت آتشکدهها بروند و قربانی کنند و در امور عالم به مشاوره بپردازند امروزه این جشن که در تقویم کنونی در سوم آذرماه واقع‌است، همانند بسیاری از جشن‌های دیگر جنبهٔ ملی خود را از دست داده و تنها زرتشتیان هنوز با رفتن به آتشکده و خواندن نیایش آن را گرامی می‌دارند

خرم‌روز

خرم‌روز روز اول از ماه دی است و به مناسبت برخورد نام روز با نام ماه که نام خداوند نیز بود، در ایران باستان جشن گرفته می‌شد. روزی بزرگ بود مشحون از آداب و مراسم دینی و غیر دینی. زرتشتیان به ویژه پارسیان این روز را بسیار محترم شمرده و آنرا دی‌دادارجشن می‌نامند. ابوریحان بیرونی می‌گوید دی ماه را خورماه نیز می‌گویند و روز اول ماه را خره روز یا خوره روز نامند. پیروان آیین مهر روز اول دی را روز تولد خورشید می‌دانستند چون از این روز به تدریج خورشید بیشتر در آسمان می‌پاید و شب‌ها کوتاه‌تر و روزها بلندتر می‌شود. ایرانیان سال را در دوره‌ای از ادوار تاریخی خود از آغاز زمستان و ماه دی یا روز خورشید و ماه خداوند آغاز می‌کردند و در واقع نوروزشان بود.

بهمن‌گان یا بهمنجنه

جشن بهمنگان یا بهمنجه روز دوم ماه بهمن که مصادف بود با روز بهمن برگزار می‌شد. بهمن نام نخستین امشاسپند دین زرتشتی است و در اوستا مرکب است از دو جزء وهو به معنی خوب و نیک و منه از ریشهٔ من به معنی منش پس وهومن که در فارسی جدید بهمن شده به معنی نیک‌منشی است. پختن نوعی آش موسوم به دیگ بهمنجه بسیار رایج و معمول بوده‌است. در هر خوراکی از گیاه بهمن سرخ و بهمن سفید استفاده می‌کردند. این گیاه دارای خواص دارویی است و در روزگار باستان ایرانیان معتقد بودند که خوردن آن به حافظه بسیار کمک می‌کند. یکی از رسوم نیک این روز آن بود که طی تشریفاتی به کوه و دشت رفته و گیاهان ویژه‌ای را که خواص دارویی داشت می‌کندند تا در طول سال مورد استفاده قرار دهند. هم چنین تهیهٔ شیره‌ها و روغن‌های نباتی و ساقه‌ها و چوب‌ها و برگ‌های سوزاندنی که بوی خوش پراکنده و گندزا باشند، در این روز انجام می‌شد. آن گونه که از اشارات در آثار مکتوب در دوران اسلامی دریافت می‌شود، جشن بهمنگان در قرون پس از ساسانیان تا پیش از حملهٔ مغول بسیار مرسوم بوده‌است و آداب و تشریفات آن رواج تقریباً عام داشته‌است

مردگیران یا سپندارمذگان یا اسپندگان

ابوریحان بیرونی از این جشن چنین یاد کرده‌است «روز پنجم ماه اسفند روز جشن سپندارمذگان ست و معنای آن خرد و شکیبایی است سپندارمذ فرشته ایست نگهبان زمین و نیز فرشتهٔ پاسبان زنان پارسا و نیکخواه است در روزگار پیشین این ماه و بویژه این روز جشن زنان بود و در این جشن مردان به زنان بخشش می‌کردند و هنوز این آیین در اصفهان و ری و دیگر جاها بجاست و به فارسی آن را جشن مردگیران نامند
جشن سپندارمذگان هنوز نزد پارسیان هند پابرجاست. در روز پنجم از اسفند بر روی پاره‌ای کاغذ سخنانی چند از اوستا و پهلوی نویسند و به در خانه‌های خود بیاویزند تا اینکه آن خانه‌ها در هنگام سال از آسیب گزندگان و حیوانات زیان کار برکنار ماند. این جشن را جشن برزیگران نیز خوانند.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |
در ایران باستان گاهشماری‌‌های گوناگونی رواج داشته‌است. در زمان ساسانیان دو نوع گاه‌شماری معمول بود. نخست سال عرفی یا شمسی ناقصه یا سال سیار یا همان گاه‌شماری اوستایی نو بود که در این گاه‌شماری هر سال دوازده ماه دارد و هر ماه درست ۳۰ روز. این ۳۰ روز دارای ۳۰ نام مشخص و ویژه می‌باشد. نام‌ها از آن امشاسپندان و ایزدان است اما پنج روز باقی می‌ماند. این پنج روز پس از آخرین روز از ماه اسفند اضافه می‌شده که پنجه، پنجهٔ دزدیده، خمسهٔ مسترقه یا اندرگاه خوانده می‌شود و هر روزی را نامی ویژه است. این پنج نام از پنج بخش گات‌ها یا سرودهای زرتشت برگزیده شده‌‌است. همچنین دوازده ماه اوستایی نیز دارای دوازده نام است، منتخب از نام‌های امشاسپندان و ایزدان که با دوازده نام از ۳۰ اسم روزها، مشترک است. بر پایهٔ آن هر سال درست ۳۶۵ روز حساب می‌شد بدون حساب کردن یک چهارم روز در سال بنابراین نوروز در این نوع گاه‌شماری هر ۱۲۰ سال یک ماه جلو می‌رفت. دیگری سال ثابت یا گاه‌شماری بهیزکی بود که در آن کبیسه، هر ۱۲۰ سال گرفته و حساب می‌شد و نوروز و سال شمسی در هر دور ۱۲۰ سال در جای خود قرار گرفته و ثابت می‌ماند و هیچ گاه آغاز سال بیش از یک ماه جلو نمی‌افتاد و یا چند روزی عقب نمی‌ماند و اغلب حتی الامکان می‌کوشیدند که آغاز سال را در محل نجومی خود نگاه دارند این که چرا به جای کبیسهٔ چهار ساله و افزودن یک روز پس از ۱۲۰ سال با افزودن یک ماه کبیسه می‌گرفتند نزد ایرانیان توجیه دینی داشت. ابوریحان بیرونی می‌گوید که ایرانیان برای هر روز آیین‌های خاصی داشتند از جمله ذکر نام ایزدی که روز به نام اوست و پادشاهان ساسانی نیز برای هر روز یک نوع گل و شراب و نغمه داشتند و از این رو افزوده شدن بر تعداد روزها ترتیب را برهم می‌زد. برخی نویسندگان دلایل دیگری هم آورده‌اند از جمله اینکه چون ایرانیان برای روزها، سعد و نحس قایل بودند نمی‌خواستند با جابه‌جا شدن، روزهای سعد به روزهای نحس منتقل شوند و نوروز در اولین روز ماه نباشد اصلاحات خیام در سده چهارم هجری قمری موجب شد تا گاه‌شماری ایرانی به دقت مطابق با تقویم طبیعی گردد و نوروز و دیگر جشن‌های سالیانه در جای حقیقی خود تثبیت شوند.
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |
الکساندر پوشکین می‌گوید «دانش و هنر از هر سرزمینی برخیزد و متعلق به هر قومـی که باشد، از آن همـه جهانیان است» با این وجود نمی‌توان از تاثیــر تمــدن و علـم در اعتبار بخشیدن به هر نژاد و ملتی غافل ماند. وقتی صحبت از دانش‌هایی چون پزشکی، فلسفه و ریاضیات در زمان باستان می‌شود می‌بینیم که کشورهایی چون یونان خود را سردمدار علوم در جهان می‌دانند، در حالیکه با نگاهی گذرا بر سیر علم و دانش در ایران و یونان و مقایسه این دو کشور بر طبق مدارک مستند در می‌یابیم که یونانیان در حقیقت وام‌دار ایرانیان بوده‌اند. مردم ایران در هیچ دوره‌ای از تاریخ از کسب علم و دانش غافل نبوده و همواره دانشمندان بزرگی را در رشته‌های مختلف علمی به جهانیان معرفی کرده‌اند. ما بر آن نیستیم که همه علوم را به ایرانیان نسبت دهیم، ولی به سادگی نمی‌توان این حقیقت را فراموش کرد که ملتی که هم اکنون خود را بنیان گذار طب، حکمت و فلسفه در دنیا می‌داند، در دوره‌ای از تاریخ، اقدام به گرته برداری بی‌رحمانه از دانش و حکمت ایرانی کرده است. براساس سنگ‌نبشته‌ای که بدست آمده، سابقه پزشکی در ایران به ۶۰۰۰ تا ۸۰۰۰ سال پیش می‌رسد. بنابراین به جرأت می‌توان گفت آنچه که طب یونانی نامیده می‌شود، ایرانیان به یونانیان آموختند. چرا که در سال ۷۰۰ پیش از میلاد هیچ اثری از علم و فرهنگ در یونان مشهود نبود با این حال ۹۰۰ سال بعد یعنی سال ۲۰۰ پس از میلاد، یونانیان چنان در علم پیشرفت کردند که بقراط توانست رساله‌هایی در دانش پزشکی برشته تحریر درآورد. بقراط که او را پدر علم پزشکی می‌نامند در روزگار اردشیر یکم می‌زیسته است که در آن زمان دانش پزشکی در ایران، مصر و تا حدودی بابل شکوفا شده بود.جالب است که اروپاییان خود را واضع همه دانشها می‌دانند و همه پدران را از میان یونانیان کشف کرده‌اند! برای نمونه هرودت را “پدر تاریخ” می‌دانند اما در حقیقت تاریخ نویسی نوین را ایرانیان ابداع کردند که نشانهء روشن آن سنگ نبشته‌ی بیستون است. افلاطون که خود از فلسفه و حکمت ایرانیان برداشت کرده است، در مورد آموزش پسران شاهان هخامنشی می‌نویسد: “پسران شاه را از چهارده سالگی به آموزگاران می‌سپارند. مغان نیز جزء آموزگاران هستند، چرا که داناترینشان دانش مغان را می‌آموزد”. به نوشتهء سیسرون “هیچ کس نتواند شاه پارس شود مگر آن که دانش مغان را فرا گرفته باشد”. دانش مغان عبارت بود ازفلسفه، استدلال، منطق و پزشکی. چنانچه بخش‌های زیادی در اوستا به دانش پزشکی پرداخته است. در کتاب تاریخ پیامبران وشاهان آمده: اسکندر بزرگان سرزمین ایران را بکشت، شهرها و قلعه‌ها را ویران نمود وسرزمین آنها را به روش ملوک الطوایفی تقسیم کرد و دانشهای نجوم، پزشکی، فلسفه و کشاورزی را پس از آنکه به زبانهای سریانی و سپس یونانی بر گردانید، به مغرب برد.” تاریخ پزشکی در ایران باستان: کلمه پزشک از واژه‌ی «بیشه زه» به معنای «آسیب زدا» گرفته شده است. این واژه در زبان پهلوی به «بیشه زک» و بعدها به پزشک تبدیل شد. در اردیبهشت یشت پزشکان به ۵ دسته تقسیم می‌شدند. ۱- داتو بیشه زه یا دادپزشک: پزشکانی بودند که در زمان شیوع بیماری‌های واگیردار، مردم را با اصول بهداشت آشنا می‌کردند. جالب است که آن زمان، بین سطوح بهداشت و درمان به مرحله پیشگیری بیش از درمان اهمیت می‌دادند، چنانچه می‌بینیم قبل از تمام پزشکان به داتو بیشه زه اشاره شده است. ۲- کرتو بیشه زه یا جراح: پزشکانی بودند که مسیول بستن استخوان‌های شکسته، اصلاح جابجایی استخوان، دوختن و قطع کردن عضو آسیب دیده بودند. به گواهی شاهنامه، قدیمی‌ترین عمل جراحی در تاریخ، عمل سزارین بوده است که توسط آن رستم از رودابه زاده می‌شود. بیــاور یکی خنجـــر آبگــــون یکـــی مـرد بینا دل و پر فســون نخستین به می ماه را مست کــن ز دل بیـــم و اندیشه را پست کن تو بنگر که بینا دل افسون کند ز صنـدوق تا شیــر بیرون کند بکـافد تهیــگاه سـرو سهــــی نباشـد مــر او را ز درد آگهــی و زو بچه شیـــر بیــرون کشـد همـــه پهلـوی ماه در خون کشد و زان پس بدوز آن کجا کرد چاک ز دل بیرون‌کـن ترس و تیمـار باک گیاهی که گویم تو با شیر و مشک بکوب و بکن هرسه در سایه خشک بســای و بیـالای بر آن خستگیش ببیـنـی هم اندر زمان رستـگیش بر آن مال از آن پس یکی پر من خجسته بود ســایه‌ی فـر مـن در این نه بیت تمام روش‌های سزارین از بدنیا آمدن فرزند تا دوختن برش جراحی و مداوای آن شرح داده شده است. این روش از ایران به یونان برده شد و بعداً ژولیوس سزار، سردار بزرگ رومی به همین روش به دنیا آمد. از آنجاییکه سزار با وجود تعلقش به خانواده‌ی اشراف، در سیاست جانب مردم را می‌گرفت و در جنگ داخلی که میان اشراف و عوام در روم جریان داشت، به طرفداری از توده مردم برخاست، در بین مردم محبوبیت خاصی پیدا کرد و روش زایمان وی به نام سزارین معروف گردید. در صورتیکه سزاوار بود این روش رستمین نام بگیرد.کما اینکه در خیلی از روستاهای ایران به این عمل رستمزایی می‌گویند. چندی پیش جمجمه دختر سیزده ساله‌ای در شهر سوخته کشف گردید که سابقه جراحی جمجمه در ایران را به پنج هزار سال پیش برگرداند. پیش از کشف این جمجمه، طولانی‌ترین جراحی‌ها بر روی جمجمه در ایران باستان، جراحی‌هایی بود که با اهداف جادویی و آیینی هم بر روی مردگان و هم زندگان صورت می‌گرفته است. کشف این جراحی که برای درمان بیماری هیدروسفال انجام شده بود، سابقه اینگونه جراحی‌های درمانی را چند هزار سال عقب‌تر برد. ۳- اشو بیشه زه یا اشو پزشک: به پزشکانی گفته می‌شد که بوسیله اشویی (راستی و پاکی) آسیب زدایی می‌کردند. در شاهنامه فردوسی از نوش دارو، زخم‌بندی و بخیه زدن زخم‌های عمیق خنجر، تیر و شمشیر سخن زیاد به میان آمده است. «سینای حکیم‌پور» پسر «اهوم ستوت» پزشکی بود که در دوره‌ی خود از نظر حکمت و دانش بی‌نظیر بود و شاگردان زیادی را آموزش داد. هم او بود که در شاهنامه با نام سیمرغ مظهر عقل، دانایی، توانایی شهرت یافت. کسی که رودابه را به هنگام زاییدن رستم از درد رهاند، زال پهلوان نامدار شاهنامه را پروراند و همواره یاریگر او در لحظات سخت زندگی بود. رهنمون‌های او هم پزشکی بود و هم ایزدی و هر گره کوری را می‌گشود. انتخاب نام سیمرغ برای سینای حکیم پور به دلیل شباهت نقش پزشک در میان انسان‌ها با سیمرغ در میان پرندگان بوده است. سیمرغ در ادبیات فارسی دارای شهرت می‌باشد و مدت‌ها نه تنها در نزد ایرانیان باستان دارای تقدس و ارزش خاصی بوده، بلکه در فرهنگ و رسوم ایرانیان پس از اسلام نیز جایگاه ویژه‌ای داشته است. در منطق الطیر عطار، سیمرغ راهبر، رهبر و جلوه‌گاه وحدت مرغان دیگر است. عطار در سیمرغ به عنوان پزشک بزرگی یاد کرده که شاگردان زیادی داشته و به آنها فلسفه و پزشکی می‌آموخت، سپس شاگردان او در سراسر جهان پراکنده شدند و به آموزش پزشکی و درمان پرداختند. شهاب الدین سهروردی در رساله «سفیر سیمرغ» می‌گوید: «سفیر او خفتگان را بیدار کند، سایه او درمانگر دردها و رنجهاست». کلمه سینا از واژه «سینه» گرفته شده که همان سیمرغ است. ۴- اورو بیشه زه یا اورو پزشک: به آن دسته از پزشکانی اطلاق می‌شد که از خواص گیاهان آگاه بودند و به روش گیاه درمانی طبابت می‌کردند- نخستین پزشکی که توسط گیاه بیماران را درمان کرد، پور آبتین بود. در بندهش آمده است «هر بیماری را یک گیاه درمان بخش است و هر دارویی را آفریدگان برای از بین بردن درد می‌خورند. یزدان پاک ده هزار گیاه درمان بخش به سود بشر آفرید و به آن خاصیت شفا دهندگی داد». اهورا مزدا فریدون را از خواص نباتات و گیاهان درمان بخش آگاه کرد و او نیز اسرار گیاهان را به بقیه آموخت. آریایی‌ها گیاه «هوم» را به عنوان مفیدترین و مهمترین گیاه گیتی می‌شناختند. «هوم» نام پزشکی بزرگ و کاشف گیاه «هوم» بوده که به نام خودش معروف شده است. این گیاه دارای ساقه‌ی کوتاه و پر گره بوده که شیره سفیدی داشته و در کوه‌های ایران و افغانستان می‌روییده است. ساقه آن را موبد به هنگام تلاوت آیات اوستا می‌کوبیده، شیره آن را با آب زر مخلوط می‌کرده و همه به عنوان اکسیر جاودانگی از آن می‌نوشیده‌اند. این گیاه به واسطه خواص بی‌شمارش مقدس شمرده شده است و جمشید، فریدون و ترت که هر سه پدران پزشکی ایران به شمار می‌آیند، از آن برای تسکین و درمان دردها استفاده می‌کردند. هشتاد نوع داروی گیاهی و عصاره‌های میوه‌ای در دانشگاه گندی شاپور به کار می‌رفت. ایران از مهمترین کشورهای گیاه پزشکی به شمار می‌آمده و در کتاب‌های عربی و یونانی نام ایرانی گیاهان باید نوشته می‌شد. ۵- مانتره بیشه زه یا مانتره پزشک: این نوع درمان (که اتفاقاً این روزها بسیار به آن توجه شده است) بوسیله مغان فرزانة مادستان انجام می‌شد. مغی که مانتره درمان می‌کرد، چنانکه در یسنای ۹ و۴۴ و ۳۱ آمده است “اهوبیش” نام دارد که به معنای “درمانگر زندگی” است. (اهو: زندگی، بیش: پزشک) همین واژه بعدها به “پزشک زندگی” برگردانده شد. “مانتره درمانی” از ویژگی پزشکی مغان بود. در ایران باستان به حجامت اهمیت زیادی داه می‌شد. می‌توان گفت علم طب سوزنی منشعب شده از حجامت است. اصول طب سوزنی و حجامت از آنجا گرفته شد که در عصر قبل از تاریخ، متفکران متوجه شدند که وقتی سربازان در میدان جنگ مورد اصابت چاقو، نیزه و شمشیر قرار می‌گیرند و زخمی بر می‌دارند، بسیاری از بیماری‌هایشان بهبود می‌یابد. این کشف بزرگ به آنها آموخت که با فرو بردن سوزن و تیغ زدن می‌توان برخی از امراض را شفا بخشید و به همین علت دو هزار و ششصد سال قبل از میلاد مسیح سوزن‌های فلزی و شاخ‌های حجامت در ایران و چین وارد اصول مداوا گردیدند. پزشکان سنتی ایران نقاط متعددی از بدن را برای حجامت پیدا کرده و هر ناحیه را برای معالجه یک بیماری مخصوص، حجامت می‌کردند. چینی‌ها نیز در بدن انسان ششصد نقطه‌ی اسرار آمیز شناسایی کردند که با تحریک آن نقاط به مداوای دردهای متفاوت می‌پرداختند. در زمان باستان بزرگترین دانشگاه جهان که بتوان حتی آن را با معیارهای امروزی تطبیق داد، به نام گندی شاپور در اهواز بنا گردید. این دانشگاه در زمان شاپور اول ساخته شد و تا سه قرن پس از اسلام هم به حیات خود ادامه داد. گفته می‌شود که بر سر این دانشگاه نوشته شده بود “فضیلت و دانش برتر از زور بازو و نیروی شمشیر است”. در مورد بزرگی و گنجایش آن چیزی نمی‌دانیم ، فقط می‌دانیم که تمام علوم آن زمان در این دانشگاه تدریس می‌شده، اما بیشتر شهرت این دانشگاه در جهان، به خاطر سطح علم پزشکی در آن است و بیمارستان‌هایی وابسته به این دانشگاه اداره می‌شد. دانشکده‌ای برای نجوم و رصدخانه هم در کنار آنها بوده است، زیرا علم ستاره‌شناسی برای درمان استفاده می‌شد. مکتب پزشکی دانشگاه گندی شاپور دنبال رو مکتب پزشکی یسنایی- مغانی مادستان ایران زمین بود و بوسیله‌ی مغان فرزانه اداره می‌شد. این دانشگاه در دوره‌ی انوشیروان به معروف‌ترین دانشگاه جهان تبدیل شد. قوانین پزشکی در ایران باستان در ایران تشکیلات منطقی وجود داشت و پزشکان از قوانین و دستورهای واحدی پیروی می‌کردند. وزیر بهداشت و درمان «دروستبد» نام داشت. به کسانی که آمار پزشکی می‌گرفتند یا در تاریخچه بیماری‌ها تحقیق و تفحص می‌کردند «آتروان» می‌گفتند. پزشکان باید هنگام کار با پارچه‌ای تمیز جلوی دهان و بینی خود را می‌بستند که به آن «پنام» می‌گفتند. رعایت بهداشت آب، خاک، هواو محصولات کشاورزی و از بین بردن تمام آلودگی‌هایی که می‌توانستند سبب بیماری شوند، بر عهده حکمرانان بود. یک پزشک باید نیک آموخته و در فن خود مهارت کامل داشته باشد، از ویژگی داروها کاملاً آگاه بوده و پیوسته در پی کامل کردن دانش خود باشد. به شکایت بیمار گوش کند و در شناسایی و افتراق دردها استاد باشد. همچنین پزشک باید شیرین زبان، نجیب، صبور، قانع، فروتن و قابل اعتماد باشد. محل زندگی، وضع لباس و خوراک پزشکان باید خوب، کافی و تمیز باشد. هر یک دارای یک اسب تندرو باشند تا در هنگام خطر به کمک بیمار بشتابند. پزشک باید به مقدار زیاد دارو و وسایل همراه خود داشته باشد. مزد پزشک بستگی به طبقه اجتماعی بیمار داشت و مردم حق درمان را بنا به میزان توانایی خود می‌پرداختند. حق درمان پادشاه و خانواده سلطنتی یک درشکه چهار اسبه، روسای لشکری، استاندار و فرمانداران درشکه یک اسبه، بازرگانان یک شتر، کشاورزان یک گوسفند و یا معادل آن سکه‌های رایج و مردم تنگ دست، رایگان درمان می‌شدند. یک پزشک هرگز نباید برای مزد بیشتر دوره درمان را افزایش دهد. قوانین پزشکی ایران باستان را الگود (تارخ پزشکی ایران) با فرمان پرآوازه «حمورابی» بابلی سنجیده است. دلیل این امر تعیین حق درمان، دادن جواز کار به پزشکان و مجازات پزشکانی بود که مرتکب خطا می‌شدند. تاریخ پزشکان ایرانی بر استواری پایه‌های فرهنگی و علمی این مرز و بوم حکایت دارد. در موزه ملی، تاریخ علوم پزشکی ایران گوشه‌ای از افتخارات نام آوران این علم را در بخش‌های مختلف از جمله انسان شناسی، مردم شناسی، اسناد خطی و نسخ پزشکان، کحالی (چشم پزشکی)، داروخانه نظامی، پزشکی و دامپزشکی می‌توان دید.
نوشته شده در تاريخ شنبه 24 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |
مدارک تاریخی و باستان شناسی مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد از رونق تجارت بین نواحی مختلف خلیج پارس حکایت می کند. به عبارت دیگر خلیج پارس یکی از راههای دسترسی سومریها و اکدیها به دیگر نقاط به شمار می رفته است. آنان این آبرا ه مهم را به نام دریای خورشید طالع می نامیدند و به نظر می رسد از آن به عنوان مسیر ارتباطی با هندوستان و دیگر مناطق همجوار استفاده می کرده اند. سواحل و بنادر خلیج پارس به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی و سهولت دستیابی، از قدیمترین ایام به عنوان ایستگاه های تجاری مورد توجه قرار داشته اند و کشتیرانی در آن به اسانی صورت می پذیرفته است. قایقهای اولیه دست ساز سومری می توانسته در حاشیه کرانه های خلیج پارس و بدون ترس و واهمه از سرگردانی در دریا در طول سواحل آمد و شد کرده و در این دریا حرکت کنند و حتی هنگام دور شدن از ساحل با بهره گیری از دورنمای کرانه ها و یا رویت جزایر کوچک و بزرگ که در سراسر خلیج پارس پراکنده اند مسیر خود را به راحتی پیدا کنند. مسافران دریا به دلیل نزدیکی سواحل و جزایر به همدیگر و امکان توقف گاه به گاه در این مناطق، نیازی به ذخیره سازی غذا و آب در قایقها نداشتند و از این رو جابجایی در خلیج پارس به آسانی انجام می پذیرفت. خلیج پارس در دوره هخامنشیان: پیروزی ماد ها برآشوریها و فتح سرزمینهای مجاور دریای مدیترانه و پس از آن ضمیمه شدن لودیه و بابل و ایالتهای غربی آسیای صغیر به حکومت هخامنشیان نویدبخش دروه ای جدید از تبادلات اقتصادی و تجاری بود که بنادر و جزایر خلیج پارس در آن سهم عمده ای را بر عهده داشتند. گسترش رو به افزایش مرزهای ایران از دوره مادها به این سو و توسعه آن به طرف دریای مدیترانه، توجه هر چه بیشتر پادشاهان ایران به دریانوردی و امور تجارت دریایی را بیش از پیش افزایش داد. از این میان پادشاهان هخامنشی توجه ویژه ای به خلیج پارس و بنادر و جزایر آن از خود نشان دادند به گونه ای که ایران در تمام طول دوره هخامنشی مالک مطلق و بلامنازع کرانه های شرقی دریای مدیترانه و خلیج پارس و حوزه اقیانوس هند باقی ماند و حتی در فواصل کوتاهی از 525 تا 428 قبل از میلاد و از 345 تا 332 قبل از میلاد مالک الرقاب و فرمانروای مطلق دریای مدیترانه هم شد. ایرانیان و بویژه پارس ها مدتها پیش از روی کارآمدن هخامنشیان کرانه های خلیج پارس را می شناختند و بسیاری از طوایف و تیره های ایرانی از جمله بومیان منطقه به شمار می آمدند. بندر آباد و پر رونق لیان در نزدیک بوشهر کنونی، یکی از باراندازهای مهم ایلامی، در دوره کوروش هخامنشی نیز مورد استفاده قرار می گرفته است و چنان اهمیتی داشته که پادشاه ایران در نواحی پس کرانه ای آن، قصر باشکوهی ساخت که بقایای آن در نزدیکی برازجان پابرجاست. استرابو و اریان از این کاخ باعنوان Taoce یاد کرده اند، نام این شهر در الواح گلی پارسه «تخت جمشید» باعنوان Tamukan ثبت شده است. از محتوای این الواح بر می آید که تعداد زیادی کارگر جهت برداشت محصول اعزام شده اند. آرامگاه های دوره اولیه هخامنشی در نواحی پس کرانه ای خلیج پارسی شاهدی دیگر بر این مدعا است. در گنجینه نفیس زیورآلاتی که در محل پاسارگاد به دست آمده مروایدهای غلطانی دیده می شود که ساحل نشینان خلیج همیشه پارس به رسم هدیه به دربار تقدیم می کردند. آشنایی ایرانیان با دریانوری و سکونت آنان در سواحل خلیج پارس باعث شد تا به اهمیت تجارت دریا پی ببرند و از دوران حکومت کوروش اقداماتی را در جهت تسهیل بازرگانی به انجام رسانند این اقدامات با روی کار آمدن داریوش در سال 522 قبل از میلاد وارد دوره ای تازه شد، سه اقدام اساسی داریوش در سالهای نخستین حکومت، تأثیر بسیار مهمی بر ساحل نشینان خلیج پارس و تجارت دریای آن بر جای گذاشت، نخستین آن آرام کردن ایالتهای پس کرانه ای خلیج پارس در سال 520 میلادی دومین اقدام فتح هند و سواحل آن در سال 517 قبل از میلاد و اعزام یک گروه اکتشاف دریای به خلیج پارس و اقیانوس هند و دریای سرخ بود و سومین اقدام او حفر کانال سوئز در سال 497 قبل از میلاد و اتصال خلیج پارس به دریای مدیترانه از طریق ایجاد یک آبراه بزرگ در مصر را می توان نام برد. اقدامات داریوش در جهت تسهیل امور تجارت دریایی نخستین تأثیراتش را در رشد و آبادانی و رونق خلیج پارس و جزایر و بنادر آن بر جای گذاشت. با حفر کانال سوئز کشتی ها و دریانوردان خلیج پارس نی توانستند کارهای خود را به طور مستقیم به بنادر دریای مدیترانه حمل نمایند و از آن طرف نیز فراورده های مورد نیاز خود را تأمین کنند. این نیز گفتنی است که داریوش شخصاً به خلیج پارس سفر کرد و دستورات لازم را برای توسعه و رونق بنادر آن صادر نمود، فتح سرزمین هند سبب ایجاد روابط بازرگانی با بومیان این نواحی شد و کشتیهای کوچک بین دهانه رود سند و خلیج پارس به سهولت رفت و آمد می کردند. از دیگر سو اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهد که هدف اصلی داریوش از حفر کانال سوئز در وهله نخست رونق بخشیدن به تجارت بنادر خلیج پارس و در مراحل بعدی تفوق دریایی بر مدیترانه و سهولت حمل و نقل در پادشاهی بزرگ ایران بوده است. او با درایت و هوشیاری توانست با این اقدام شایسته، مسیر حمل و نقل کالاها را که قبلا از بنادر شمالی خلیج پارس به بابل و سپس به نواحی شرقی مدیترانه و یونان می رفت، به نفع بنادر پایین دست خلیج پارسی تغییر بدهد. به عبارت دیگر حفر کانال سوئز موجب وارد آمدن خسارات زیادی به بابل و دیگر شهرهای مسیر زمینی تجارت خلیج پارس به سواحل مدیترانه می شد. در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت که باوری کار آمدن هخامنشیان و توسعه قدرت آنان به سواحل مدیترانه و دریای سرخ، لزوم توجه به تجارت دریای و بویژه سواحل و بنادر خلیج پارس بیش از پیش مطرح شد اقدامات کورش-داریوش و خشایار شاه در ایجاد امنیت در نواحی ساحلی و تسهیل مراودات اقتصادی بین سواحل نیز موجب آبادانی و رونق این مناطق گردید. به عبارت دیگر سواحل خلیج پارس در دوره هخامنشیان بر رقبای خود یعنی بنادر و سواحل مدیترانه پیشی گرفته و با حفر کانال سوئز این بنادر و شهرهای خلیج پارس بودند که توانسته در سایه امنیت به دست آمده در شاهنشاهی هخامنشی سهم عمده ای را در تجارت دریای بین المللی بر عهده گیرند. پادشاهان هخامنشی بویژه داریوش اول به خوبی بر اهمیت دریای خلیج پارس و نواحی مجاور واقف بودند و شناسایی و اکتشاف مناطق دریای برای داریوش از چنان اهمیتی برخودار بود که به دستور او نخستین هیأت اکتشافی سواحل و بنادر خلیج پارس و هند به کرانه ها و جزایر و بنادر اعزام شد. فرمانده گروه اعزامی پس از بازگشت خود به یونان، اطلاعات خود را از این سفر دریایی در کتابی به عنوان Periplus یا گردش با کشتی جمع آوری کرد و این دفتر منشأ تمامی آگاهی یونانیان از شرق شد و همچون نمونه ای عالی از یک گزارش جغرافیایی، مورد تقلید و توجه جغرافی نویسان بعدی قرار گرفت. داریوش اول پس از تسخیر ایالت سند و هنگام بازگشت به ایران، به Scylax یکی از فرماندهان خود- از اهالی شهرcaryande بندری در یونان آسیا در کاریه- مأموریت داد که با چند کشتی جنگی ایرانی، سراسر سواحل کشور جستجو کرده درباره آن گزارشی تهیه کند. کاریه یکی از شهرهای جنوب غربی آسیای صغیر همانند فنیقیه بخش اعظم ملوانان و دریانوردان هخامنشی را تأمین می کرد. گروه بزرگی از اهالی کاریه توسط داریوش به خلیج پارس منتقل شدند تا در آنجا به فعالیت دریانوردی بپردازند. در پاییز سال 515 قبل از میلاد Scylax سفر تحقیقاتی خود را از گنداره «قندهار» آغاز کرد. او از طریق رود کابل به سمت جنوب تا اقیانوس هند پیش رفت و پس از رسیدن اقیانوس هند در ادامه مسیر خود خلیج پارس و سواحل جنوبی بلوچستان-مکران را تا بندر خرمشهر کنونی مورد تفحص قرار داد، از آنجا به دریای سرخ رفت و توانست شبه جزیره عریستان را دور بزند و پس از زمان زیادی مسافرت دریای به ساحل مصر و کانال سوئز رسید. او گزارشی را برای داریوش اول تنظیم نمود. متأسفانه اصل این گزارش از بین رفته «احتمالاً». اما هکاتئوس ملطی از آن در اثر جغرافیایی خود استفاده کرده است و هرودوت و دیگران از آن منبع نقل قول کرده اند. داریوش پس از آن ناخدای کاریه ای را مأمور کاوش و اکتشاف دریای سیاه و دریای کاسپین کرد، شواهد نشان می دهد که ظاهراً Scylax حتی سواحل شمال آفریقا را تا تنگه جبل الطارق نیز پیموده است. داریوش از اولین اقدام خود قطعاً اهداف عملی را در نظر داشته است. هرودوت هوشیارانه در این مورد می نویسد: داریوش درباره آسیا هر چه مهم بوده است کشف کرده. این جمله مورخ یونانی، نشانگر قدرت بی چون و چرای ایرانیان در گذرگاه های زمینی و دریایی آسیا است و شواهد نشان می دهد که در این رهگذر هرگز نباید نقشی ساحل نشینان خلیج پارس و بنادر و جزایر آن را نادیده گرفت.
نوشته شده در تاريخ شنبه 24 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

                    ابزار نمایش و پردازش حرکت سیارات

از جمله ابزارهایی بوده که ریشه‌های تاریخی آن را نیاز به مطالعات ستاره‌شناسی و دریانوردی تشکیل می‌دهد، این ابزارها برای نمایش حرکت سیارات، زمین و خورشید و همچنین محاسبات زاویه‌ای و طولی به کار می‌رفته‌است. اینکه ایرانیان، دست‌کم ۱۵۰۰ سال پیش از اروپاییان می‌توانستند طول جغرافیایی را، به ویژه در دریا، از نصف‌النهار مبدا (نیمروز – سیستان) حساب کنند، از سوی بسیاری از دانشمندان و تاریخ‌نگاران پذیرفته شده‌است. این محاسبات و پردازش‌های پیچیده، بدون سودجستن از ابزارهایی که در مثلثات و محاسبات زاویه‌ای به کار می‌رود، غیرممکن بوده‌است. یکی از این ابزارها که در لاتین اکواتوریوم، Equatorium، نامیده می‌شود برای تعیین مدار خورشید و سیارات به کار می‌رفته‌است.که در صنایع جنگی دریایی برای محاسبات روش حمله و نیز نحوه استفاده از تجهیزات مورد استفاده می گرفت.

                                         مواد نفتی

مواد نفتی به صورت‌های گوناگون در جهان باستان، ایران و میان‌رودان، شناخته شده و به کار برده می‌شده‌است. گذشته از استفاده‌های سوختی و گرمائی که از آغاز عمل شناخت قیر و برداشت‌های متافیزیکی از آتش و آتش‌جاویدان بوده، در دانش و فناوری استفاده می‌شده‌است. کاربرد آن به صورت عامل چسباننده، عایق‌بندی کننده و ملات بوده‌است. ایرانیان، کف کشتی‌ها را قیراندود و نفوذ ناپذبر می‌ساخته‌اند.

                          استفاده از آتش در صنایع نظامی

کاربرد آتش در جنگ، برای سوزاندن کشتی‌ها و تأسیسات دریایی دشمن، از دوران باستان معمول بوده‌است. در ارتش ایران، هم در نیروی زمینی و هم در نیروی دریایی همواره گروهی به نام نفت‌انداز، نپتان یا نفات، با اونیفورم ویژه خود ماموریت پرتاب مواد قیری و نفتی را بر عهده داشته‌اند. ساده‌ترین روش، پرتاب آتش با تیر بوده‌است، این روش سپس به صورت پرتاب ظرفی از آتش، نارنجک مانند، تکامل پیدا نمود. برای پرتاب ظرف‌های بزرگ از ابزارهای مکانیکی، همچون منجنیق، سود می‌جستند. نفت یا نپتا، که در شاهنامه از آن تحت عنوان قاروره یاد شده‌است، تا مدتها جزو اسرار نظامی بود. پروکوپیوس، Preoccupies، تاریخ نگار رومی در سده ششم میلادی، از روغن مادها نام می‌برد و می‌گوید که ایرانیان، ظرف‌هایی از روغن مادها و گوگرد را پر کرده و آنها را آتش زده و به سوی دشمن پرتاب می‌کنند. پروکوپیوس می‌گوید که این ماده در روی آب شناور مانده و به محض تماس، کشتی‌های دشمن را به آتش می‌کشیده‌است. در شاهنامه فردوسی واژه قیر به صورت قار به کار رفته‌است.

چو دریای قار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان یکی خیمه زد بر سر از رود قار سیه شد جهان، چشمها گشت تار

                                  خشاب (چراغ دریایی)

از دوران‌های پیشین در دریای پارس ساختمان‌هایی ساخته بودند که بر فراز آنها آتش افروخته می‌شد. این ساختمان‌ها عمل برج‌دریایی و چراغ‌دریایی را برای راهنمایی دریانوردان و همچنین خبررسانی انجام می‌دادند. فاصله این چراغ‌های دریایی چنان بوده که با پدید شدن یکی، دیگری نمایان می‌شده‌است. برج‌های دریایی، با آتشی که بر فراز آنها افروخته می‌شد، به چند دلیل ساخته می‌شدند. نخست آنکه، با بالا آمدن آب در زمین‌های کم عمق این خطر وجود داشته که کشتی‌ها ندانسته به سوی آب‌های کم عمق رفته، به شن نشسته و نابود شوند. دوم آنکه، با دیدن نور در تاریکی، کشتی‌ها، در تاریکی شبانگاه و هوای ابری راه و جهت خود را بیابند. سوم اینکه، در صورت یورش دزدان و غارتگران دریایی، به پادگان‌های زمینی و رزم‌ناوها خبر داده تا به سرعت جهت مقابله با آنها اقدام کنند. دلیل چهارم این بوده‌است که دریابان‌های مستقر در این ساختمان‌ها، پدیده‌های هواشناختی و دریاشناختی را ثبت می‌کرده‌اند. دریانوردان تازه‌کار ایرانی از این اطلاعات برای رویارویی با رخدادهای هوا و دریا، به ویژه رخدادهای چرخه‌ای و دوره‌ای استفاده می‌کردند

                                        چکیده‌نویسی

در دربار پادشاهان ایرانی، گروهی از دبیران وظیفه داشتند که گزارش‌های رسیده از اطراف کشور را کوتاه‌نوشته کرده به مقامات بالاتر ارائه دهند. در امر دریانوردی و کشتی‌رانی هم نیاز دریانوردان ایرانی در به همراه داشتن چکیده‌ای از سفرهای پیشین دیگر دریاپویان در مسیرهای دریایی، باعث گسترش این فن در میان دریانوردان بوده‌است.

                                      دوربین (تلسکوپ)

در تاریخ سلسله پادشاهی یوان در چین مندرج شده که برای تأسیس رصدخانه پکن، به سرپرستی کوئوشوچینگ منجم دربار، تعدادی ابزارهای رصدی از رصدخانه مراغه در ایران خریداری شده‌است. از جمله این ابزارها حلقه‌دار، عضاده (الیداد)، دو لوله رصد، صفحه‌ای با ساعتهای مساوی، کره سماوی، کره زمین، تورکتوم (نشان دهنده حرکت استوا نسبت به افق) هستند. چینیان لوله رصد را «وانگ-تونگ» نامیده‌اند. به گفته تاریخ سلسله پادشاهی یوان ایرانیان از این اختراع نه تنها برای رصد اجرام آسمانی، بلکه برای مشاهده دوردست‌ها، به ویژه در دریا سود می‌جسته‌اند.

                                      پزشکی دریایی

در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام می‌شد، همواره پزشکانی با کاروان‌های دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبت‌های بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشته‌اند. در دانشگاه گندی‌شاپور، دوره ساسانیان، هم بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماری‌های دریانوردان و راه‌های درمان آنها اختصاص داشته‌است. اما نخستین کتابی که در این باره نوشته شد، بخشی از کتاب جامع، فردوس الحکمه، است که توسط علی بن ربان طبری (تبرستانی)، پزشک ایرانی، گردآوری و تالیف شده‌است. ربان تبرستانی، یک پزشک بود که در طی سفرهای فراوان دریایی خود اطلاعاتی در باره بیماری‌های دریانوردان و درمان آنها گردآوری نمود. او یادداشت‌های ارزشمند خود را برای پسرش علی به میراث گذاشت. علی‌بن‌ربان تبری نخستین کتاب جامع در پزشکی را نوشت که بخشی از آن به بیماری‌های دریایی و درمان آنها اختصاص داشت. هم او بود که در زمان اقامتش در شهر ری به آموزش پزشکی پرداخت و رازی پزشک نامدار ایرانی و کاشف الکل، شاگرد او بوده و اصول علم طب را از وی فراگرفته بود. ابوعلی‌سینا هم در بخش پنجم کتاب قانون، بیماری‌های کل بدن، فصلی را به بیماری‌های دریایی اختصاص داده‌است. علی بن عباس اهوازی نیز در دانشنامه پزشکی خود در سده چهارم هجری در این زمینه مطالبی را ارائه داشته‌است.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

                                          کشتی‌سازی

 فرهنگ فنی و مهندسی ایرانیان از دیدگاه دریانوردی و کشتی‌سازی بسیار غنی و پربار است. آب‌های دریای پارس، دریای عمان، و اقیانوس هند، همچنین رودخانه‌های جنوب غربی ایران، از دیرباز پهنه دریانوردی و دریاپویی ایرانیان بوده‌است. در شاهنامه فردوسی، چندین بار، از کشتی‌سازی و کشتی‌رانی ایرانیان، سخن رانده شده‌است. قدمت و پیشینه این رشته از دانش و فن مهندسی ایرانیان را از سروده‌های فردوسی می‌توان دریافت. فردوسی از جمشید، پادشاه پیشدادی، به عنوان نخستین انسانی که هنر غواصی و صنعت کشتی‌سازی و دریانوردی را به دیگران آموخت، نام برده‌است. می‌توان دریافت که دانشمندان ایرانی در دوره تابندگی نژاد آریا که در شاهنامه فردوسی به نام دوره پادشاهی جمشید نام برده شده‌است، موفق به اختراع کشتی و فنون دریانوردی و دریاپویی شده‌اند. گذرکرد زان پس به کشتی بر آب ز کشور به کشور برآمد شتاب کشتی‌رانی در آب‌های ایران از دیرباز انجام می‌شده و با توجه به این سنت دریانوردی، نیاز به کشتی‌سازی و سودجستن از ابزارهای دریانوردی در ایران وجود داشته‌است. نخستین کشتی‌هایی که در رودخانه‌های میان‌رودان آمدوشد می‌کردند، به شکل‌های گوناگون ساخته می‌شدند و ابزار حرکت دادن آنها پارو بوده‌است. نبردناوهای ایرانی در زمان هخامنشیان، بزرگ‌ترین کشتی‌های جنگی زمان خود بودند که سه ردیف پارو زن و بادبان داشتند و با سرعت ۸۰ میل دریایی در روز حرکت می‌کردند. هر نبردناو شامل ۲۰۰ جنگجو بود که ۳۰ نفر از آنها سربازان زبده پارسی، تکاور، بوده‌اند. نیروی دریایی ایران در زمان ساسانیان نیز، قدرت مطلق در دریای پارس و اقیانوس هند بوده که زیر بنای فرهنگ دریانوردی و دریاپویی مسلمانان را تشکیل داد

                                          استرلاب

استرلاب astrolabe، ابزاری بوده که در جهان باستان برای تعیین وضعیت ستارگان نسبت به کره زمین به کار می‌رفته‌است. استرلاب، در سه گونه استرلاب خطی، استرلاب صفحه‌ای و استرلاب کروی ساخته می‌شده‌است. قطعات استرلاب نسبت به یکدیگر حرکت کرده و می‌توانستند جهت ستارگان، ارتفاع جغرافیایی آنها و فواصل نسبی را مشخص نمایند. استرلاب در دریانوردی، برای جهت‌یابی به کار می‌رفته‌است. استرلاب‌های ایرانی از برنج و آلیاژهای دیگر مس ساخته می‌شده‌اند. هرچند پاره‌ای مورخان اختراع اولیه استرلاب را به یونانیان و فنیقیان نسبت می‌دهند، اما سهم اندیش‌ورزان ایرانی در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخش‌های مختلف آن، انکارناپذیر بوده و از سوی تمامی تاریخ‌نگاران ثبت شده‌است

                                           نقشه‌برداری

از دوران‌های پیشین در ایران‌زمین کارهای مهندسی با سودجستن از ابزارهای مساحی و پیاده کردن نقشه انجام می‌گرفته‌است. نقشه‌برداری از سواحل و تعیین مسیرهای ایمن دریایی، به ویژه در نقاط کم‌عمق، از وظایف نیروی دریایی ایران بوده‌است.

                                   ابزارهای اندازه‌گیری

تراز (تئودولیت) تراز شاهینی، که نخستین نوع تئودولیت به شمار می‌آید توسط کرجی مخترع و دانشمند ایرانی، اختراع شده‌است. این دستگاه شامل صفحه‌ای مدرج بوده که به وسیله زنجیری از میله‌ای آویزان می‌شده‌است. با تعیین امداد افقی می‌توان مستقیم اختلاف ارتفاع بین دو نقطه را از روی درجه‌بندی آن تعیین نمود.

                                   شاخص خورشیدی

پیشینه تعیین تغییر زمان از طریق اندازه‌گیری سایه آفتاب به زمان باستان برمی‌گردد. در آغاز، شاخص‌های خورشیدی، ویژه اندازه‌گیری زمان و حرکت خورشید، از سایه ساختمان‌ها و درختان تشکیل می‌شده‌است. به‌تدریج، با گذشت زمان از ابزارهایی که به صورت شاخص قائم بر روی صفحه‌ای قرار داده می‌شده ساخته شدند. شاخص‌های آفتابی معمولاً ارتفاع خورشید و عرض جغرافیایی روزانه را مشخص می‌نمودند. علاوه بر این شاخص‌ها شواهدی هم در دست است که ایرانیان از ابزارهای آفتابی دیگری برای مشخص نمودن طول جغرافیایی و جهت سود می‌جستند. در دوران اسلامی، دریانوردان ایرانی، برای مشخص نمودن جهت مکه، جهت انجام وظایف مذهبی روزانه، در هر نقطه شاخص‌هایی ساخته بودند. در این ابزار یک شاخص آفتابی قائم نصب شده که زمان را مشخص می‌کرده و آنگاه با گرداندن آن ابزار در امتداد مدار، جهت مکه کاملاً مشخص می‌شده‌است.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

قطب نما

 
در مورد اختراع قطب‌نماروایت‌های زیادی وجود دارد. تنی چند از دانشمندان آن را به چینی‌ها و یا حتی ایتالیایی‌ها نسبت می‌دهند. اما بیشتر دانشمندان همداستانند که قطب‌نما به وسیله ایرانیان ساخته شده‌است. قطب‌نمای ایرانی برخلاف قطب‌نمای چینی که ۲۴ جهت داشت، دارای ۳۲ جهت بوده‌است. عدد ۳۲ علاوه بر نشان‌دادن دقت بیشتر قطب‌نمای ایرانی، نمایانگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای ۲ و دانش ریاضی پیشرفته آنان است. در افسانه‌های کهن ایرانی آمده‌است که اسفندیار رویینبه هنگام حرکت برای نبرد با اژدها از پیکانی آهنین سود می‌جسته، که همواره جهت ثابتی را به او نشان می‌داده‌است. در دوران نخستین اسلامی، قبله‌نماتوسط ایرانیان به قطب‌نما افزوده شد تا همواره و در هر وضعیتی بتوان جهت درست قبله را پیدا نمود. ایرانیان از این اختراع استفاده کامل نموده و آن را به دیگر مسلمانان شناساندند. نام‌های فارسی اجزای قطب‌نما در زبان عربی شاهد تاریخی مسلمی است که کاربرد قطب‌نما از طریق ایرانیان به دست دیگر ملت‌های مسلمان رسیده‌است

ژرفایاب

برای تعیین ژرفنای آب در دریا، به ویژه مناطق ساحلی دریای پارس و دریای مکران، ایرانیان ابزاری اختراع نموده و به کار می‌بردند که شباهت زیادی به شاقول بنایی داشته‌است. هرچند که اختراع این سوند باستانی به سندباد ناخدای پرآوازه ایرانی نسبت داده شده‌است، اما اکتشافات اخیر کشتی‌های غرق شده ایرانی در دریای اژه، که در یورش به یونان شرکت داشته‌اند، نشان می‌دهد که از دوران هخامنشیان، ایرانیان این ابزار را شناخته و به کار می‌بردند

مسافت یاب و واحد سنجش دریایی گره

دریانوردان ایرانی، از زمان‌های باستان، ابزارهایی برای پیمودن مسافت‌های دریایی به کار می‌برده‌اند. یکی از این ابزارها ریسمانی بوده که دارای گره‌هایی در طول خود بوده و به تدریج باز می‌شده، که پس از رسیدن به انتها، آن را می‌پیچیدند و دوباره استفاده می‌کرده‌اند.

رهنامه‌ها

ره‌نامه‌ها، نقشه‌ها و نوشته‌هایی بودند که در آنها کلیه اطلاعات مربوط به دریانوردی ثبت و مستند شده بود. ایرانیان از روزگار باستان، مبتکر و صاحب رهنامه‌هایی بوده‌اند و به کمک آنها دریانوردی و دریاپویی می‌کرده‌اند. رهنامه‌های ایرانیان، اطلاعات و آگاهی‌هایی در مورد بنادر و جزایر، گاه‌نگاری و جهت یابی، جریان‌های دریایی، جریان‌های هوایی، ابزارهای دریانوردی و... را در بر داشته‌اند. پس از اسلام، بسیاری از رهنامه‌های دوران ساسانی به عربی ترجمه شد و دریانوردان دوران اسلامی، بهره فراوانی از آنان برگرفتند

 

پیل الکتریکی

در سال ۱۳۳۰ خورشیدی، باستان شناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانیان را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیل‌های الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانیان ساخته شده و به کار برده می‌شده‌اند. او این پیل‌های تیسفون را باتری بغداد یا باتری پارتیان (Baghdad Battery) نامید. جهت آگاهی بیشتر از این پیل الکتریکی می‌توانید به سایت‌های با موضوع Baghdad Battery در اینترنت مراجعه نمایید. اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازه‌ای تعجب و شگفتی جهانیان را بر انگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و آمریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقاب‌های پرنده و کشتی‌های فضایی به زمین آمده بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش متفکران و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان ۱۵۰۰ سال پیش از گالوای ایتالیایی (۱۷۸۶ میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند. (برای آگاهی بیشتر می‌توانید به کتاب ارابه خدایان نوشته اریک‌فن‌دنیکن مراجعه کنید). ایرانیان از این پیل‌های الکتریکی جریان برق تولید می‌کردند و از آن برای آبکاری اشیا زینتی سود می‌جستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آنها استفاده می‌کردند.

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

فرهنگ ایرانی فرهنگ جشنها و شادیها بود. مراسم سالگرد و ماهگردِ عزا نداشتیم.  در فرهنگ ایرانی جشن گرفتن و شادی کردن عبادت بود. جشنهای هفتگی داشتیم هر هفته یک روز جشن می‌گرفتیم و آن روز را «آذینگ» می‌نامیدیم. جشنهای ماهانه داشتیم. و جشنهای سالانۀ نوروز و مهرگان و سده. روح فرهنگِ ایرانی شاد زیستن و شادی آفریدن برای همگان بود. در فرهنگ ایرانی مردم را به‌ عزا واداشتن از گناهان بود. ایران سرزمین ساز و سرود بود. ایران سرزمین شادیها و ساز و آواز و رقصهای جمعی در فضای باز بود.   در فرهنگِ ایرانی دروغ بزرگترین گناه شمرده می‌شد. ایران سرزمین نجیبان و پاکان بود، سرزمین بزرگواران بود، سرزمین بردباران بود، سرزمین همزیستی برادرانۀ باورها و دینها و مذهبها بود، سرزمین آزادگان بود.

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1398برچسب:, توسط مهرداد تولایی |
با فلسفه
مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود...
 
امروز روز 13 فروردین است، و چه روزی بهتر از امروز که درباره فلسفه 13بدر کمی ‌فکر کنیم، نظرات متفاوتی در این باره وجود دارد. در بیشتر فرهنگها عدد 13 برخلاف عدد هفت، نامیمون و نحس است. اما ما معتقدیم که هیچ روزی نحس نیست. حال به به بررسی نظرات مختلف و مراسم 13بدر می‌پردازیم، تا بدانیم هیچ سنتی بدون فلسفه و ریشه‌های فرهنگی اینچنین نمی‌توانست پایدار بماند.
 
در مورد روز و عدد سیزده دو اعتقاد متضاد وجود دارد:
1.    این روز را نحس دانسته، به همین دلیل برای رفع بلا به دامان طبیعت پناه می‌بردند.
2.    این روز را خجسته پنداشته و برای گذراندن بهتر این روز از طبیعت یاری می‌جستند. 
ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می‌دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه‌ها می‌روند و به شادی می‌پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقیه جدولی برای سعد و نحس آورده شده که در آن سیزده نوروز که تیر روز نام دارد کلمهً (سعد) به معنی فرخنده آمده و به هیچ وجه نحوست و کراهت ندارد.  بعد از اسلام چون سیزدهً تمام ماه‌ها را نحس می‌دانند به اشتباه سیزده عید نوروز را نیز نحس شمرده اند. وقتی دربارهً نیکویی و فرخنده بودن روز سیزدهم نوروز بیشتر دقت و بررسی کنیم مشاهده  می‌شود موضوع بسیار معقول و مستند به سوابق تاریخی است. سیزدهم هر ماه شمسی که تیر روز نامیده می‌شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندی است که "تیر" نام دارد و در پهلوی آن را تیشتر می‌گویند. فرشتهً مقدس تیر در کیش مزدیستی مقام بلند و داستان شیرینی دارد. ایرانیان قدیم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می‌رفتند و شادی می‌کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی‌ بودن دورهً نوروز را به پایان می‌رسانیدند.

 سبزه گره زدن

افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئلهً نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً

کیومرث

حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته‌های حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و انبیاء و گفته‌های مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بیرونی در کتاب آثار الباقیه بر پایهً همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد.

مشیه و مشیانه

که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می‌کنند و علف گره می‌زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است. در کتاب

مجمل التواریخ

چنین آمده "اول مردی که به زمین ظاهر شد پارسیان او را کل شاه گویند. پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند". چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهای ایران و عراق که زرتشت را از خود می‌دانند روز سیزدهم فروردین را جزو جشن نوروز به حساب می‌آورند.  

دكتر نیك‌نام

دربارة سابقة رسم گره زدن در روز سیزده به‌در می‌گوید: «برخی از آداب نوروز به آیین زرتشتی بازنمی‌گردد بلكه مربوط به باورهای مردمان آریایی است كه پیش از زرتشت در سرزمین ایران زندگی می‌كردند. طبق یكی از این باورها، بارندگی به فرشته‌ای به نام تِشتر مربوط است كه در آسمان‌ها به صورت اسب سپیدی در حال حركت است و هرگاه با دیوی به نام اَپوش بجنگد و برنده شود، سالی پر از سبزی و خرمی‌و باران در پیش است. به همین دلیل ایرانیان روز سیزدهم فروردین كنار سبزه‌ها و جویبارها می‌روند و به‌ویژه زنان كه نمایندة آناهیتا یعنی ایزدآب هستند با نوازش سبزه‌ها و گره زدن آنها حمایت خود را از فرشتة باران نشان می‌دهند.»


 


امّا دكتر وكیلیان می‌گوید: «در گذشته(از دوره ورود اسلام به ایران) جامعة ما جامعة بسته‌ای بوده است. زن همیشه در خانه بوده و منتظر بوده تا به خواستگاری‌اش بروند. امروزه تغییراتی به‌وجود آمده اما در گذشته دختران نمی‌توانستند همسرشان را خودشان انتخاب كند. بنابراین مهم‌ترین آمال و آرزوهای هر دختری در گذشته این بود كه شوهر خوبی بكند یا زودتر به خانه بخت برود. درباره دخترها این حرف وجود داشت كه: دختر كه رسید به 20، باید نشست و به حالش گریست. اینها جزء فرهنگ ما بوده است. دختر در 16، 17 سالگی باید به خانه بخت می‌رفت وگرنه مایه ننگ به حساب می‌آمد. اینها واقعیاتی بود كه وجود داشت. به همین دلیل دخترها به امامزاده می‌رفتند، سبزه گره می‌زدند و سفره‌های نذری پهن می‌كردند تا شاید نیروهای غیبی كمك كنند و شوهری برایشان پیدا شود زیرا دختری كه ازدواج نمی‌كرد جایگاهی در جامعه نداشت.»

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |


چندی پیش تولید و پخش فیلم موهن 300 که در رابطه با اطلاعات غلطی از نبرد خشایارشاه با یونانیان بود، در یک مقطع زمانی باعث بروز واکنش هایی شد، اما کمتر کسی از اینکه «خشایار شاه که بود و چه کرد؟» سخنی به میان آورد.
سخن از مردی است که نه در تاریخ وطنش چنان که باید شناخته شده و نکات ضعف و قوت شخصیت او مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است و نه در سرزمین های دیگر و در میان مردمی که به واسطه لشکر کشی او به یونان به عنوان مهد فرهنگ و تمدن کهن غرب کینه توزانه و نفرت انگیز به وی می نگرند؛ به ویژه آن که او را بر هم زننده و سوزاننده مرکز آن تمدن، آتن، می دانند.
نام، تبار و آغاز پادشاهی
خشایار شا یا آنگونه که شهرت یافته است، خشایار شاه چهارمین پادشاه سلسله هخامنشیان بود که از 486 تا 465 قبل از میلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروایی داشت.
این گستره پهناور از یک سو به رودهای جیحون(آمودریا) و سیحون(سیردریا) و سرزمین ایرانی سغدیانا و از غرب تا دانوب، یونان، نیل و سرزمین های پیرامون مصر(لیبی و حبشه) می رسید.
نام و نشان خانوادگی این پادشاه بیان کننده آن است که فرزند داریوش بزرگ، نواده ویشتاسپ و از دودمان آریارمنه هخامنشی بود.
ایران در دوره هخامنشیان بستر شکوفایی یکی از مهم ترین تمدن های جهانی بود. از زمانی که کوروش کبیر با تسامح و تساهل، آزادی فکر، قدم و قلم، در راه آبادانی این ملک گام برداشت، راه رسیدن به دولت جهانی فراهم شد و ایرانیان به تدریج گستره جغرافیای فرهنگی و تاریخی خود را از ورارود (ماوراء النهر)؛ یعنی جیحون و سیحون در شمال شرقی تا سند و پنجاب در جنوب شرقی و از دریای سیاه و کشور یونان تا مدیترانه و کرانه های رود نیل در مصر و حتی لیبی و حبشه و دیگر سرزمین های دوردست آن روزگار گسترش دادند. بدین سان خشاریاشا پس از داریوش بزرگ، وارث سرزمینی عظیم بود که اقوام گوناگون در آن به سر می بردند. در واپسین سال های حیات داریوش جنگ های ایرانیان و یونانیان همچنان ادامه داشت.
آسیای صغیر که خاستگاه پادشاهی «لیدیه» به مرکزیت «سارد» بود و سرزمین های کرانه شرقی دریاهای مرمره، اژه و مدیترانه که «ایون نشین» خوانده می شدند، بستر این جنگ ها بودند. اگرچه داریوش به درون اروپا نیز گام نهاد، دانوب را درنوردید و تنها در نبرد ماراتن متوقف شد، اما جنگ های ایران و یونان پس از وی همچنان ادامه یافت. بدین سان راه پدر را پسر؛ یعنی خشایارشا در پیش گرفت.
فتوحات خشایارشا
شش سال نخست حیات سیاسی و پادشاهی خشایارشا، آکنده از حوادثی است که کاردانی او را به نمایش می گذارد؛ از جمله سرکوب شورش مصر که پس از مرگ داریوش رخ داد.
معمولا پس از مرگ هر پادشاهی، شورش هایی برای تصاحب قدرت در نواحی مختلف به وقوع می پیوندد. پس از مرگ داریوش هم، چنین شد و نخستین آنها مردم مصر بودند که در فاصله دور از مرکز حکومت هخامنشیان و عمق فرهنگی آن سرزمین دیرپا، در سراسر سال های حاکمیت ایرانیان بر آن سرزمین خاستگاه شورش ها و دشواری هایی می شده است.
در ابتدای فرمانروایی شاه جدید نیز طغیان فراگیری ظاهر شده بود که لازم بود شاه برای سرکوبی آن و ایجاد آرامش دوباره، به آنجا عزیمت کند.
خشایارشا، در آغاز پادشاهی با سپاهی نیرومند عازم مصر شد و با وجود مقاومت شدید مصریان، شورش را فرو نشاند. خبیش (خبیشه)، یا کسی که یاغی شده بود و خود را فرعون مصر می خواند، فرار کرد، همدستانش مجازات شدند و ارتش ایران توانست که نظم و امنیت را بدان سامان بازگرداند.
پس از این خشایارشا، برادر خود «هخامنش» را والی یا ساتراپ مصر کرد و بی آنکه تغییرات عمده ای در ارکان سیاسی- اجتماعی آن سرزمین وارد آورد، سکان امور را به دست گذشتگان داد. نخبگان و روحانیون مصری حقوق و اختیارات پیشین را بازیافتند و شاه نیز به خاک وطن بازگشت.
این نخستین سفر جنگی شاه بود که خود در راس قوا قرار داشت.
هم زمان با گرفتاری های مصر، بین النهرین نیز دستخوش آشوب شد و شهر تاریخی باب سر به عصیان برداشت. «بعل شی مانی» رهبر این شورش و عنوان «شاه بابل» را بر روی خود گذاشته بود.
ولی با تدبیر به هنگام خشایارشاه، این شورش هم خنثی و ظرف 15روز به غائله خاتمه داده شد.
لشگرکشی به یونان و دلایل آن
داریوش به واسطه کدورتی که از واقعه ماراتن حاصل شده بود، درصدد بود که آن واقعه را جبران و نیروی مجهزی برای به تمکین درآوردن یونانی ها اعزام دارد.
بی شک، مرگ او وقفه ای در تدارکات امر ایجاد کرد و نیروهایی که برای لشگرکشی به یونان آماده شده بودند، ناگزیر شدند که تحت فرماندهی خشایارشا، برای آرامش مصر به کار گرفته شوند. پس از آن نیز شورش بابلیان، مدتی را به خود اختصاص داد و شاه جدید لازم دید تا به امور متفرق قلمرو پهناور خود سرو سامان دهد و با خاطری آسوده، به جنگ جهانی بپردازد.
هرودوت در رابطه با علت لشگرکشی خشایارشا به یونان از قول او آورده است: «پس از اینکه پلی در هلس پونت (تنگه داردانل) ساختم، از اروپا خواهم گذشت، تا به یونان رفته، انتقام توهینی را که آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد کرده اند، بگیرم و البته شما می دانید که داریوش تصمیم داشت بر ضد این اقوام اقدام کند. ولی مرگ به او فرصت نداد. پس به عهده من است که انتقام پدرم و پارسی ها را بکشم و من از این کار دست برندارم تا آن که آتن را گرفته و آن را آتش بزنم. چنانکه می دانید مبادرت به دشمنی با من و پدرم، اول از طرف آتنی ها بود. اولا با «آریشناگر»، یکی از بندگان ما، به سارد حمله کرده، آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانید که وقتی با داتیس و ارتافرن به مملکت آنها رفتید، چه با شما کردند. این است چیزهایی که مرا مجبور می کند به ضدآتنی ها اقدام کنم.»
اگر شاخ و برگ های مضامین بر ساخته هرودت نیز کنار گذاشته شود، امری بدیهی است که در دربار ایران دو عقیده درباره لشکرگشی به یونان وجود داشته و هر کدام نیز طرفدارانی پیدا کرده است. منتهی شاه خود نیز در زمره کسانی بوده است که دچار تردید رای بوده اند و عدم اعزام سپاه را ترجیح می داده اند. این که در زمان شاه جدید چیزی بر قلمرو ایران اضافه نشده باشد و قلمرو امپراتوری در حد گذشتگان باقی بماند، بدون تردید یکی از محورهای تصمیم گیری بود و سرانجام شاه را به آنجا کشانید که با اعزام قوا موافقت کند. از این رو، خشایار شا پس از تصمیم جنگ در خواب دید که تاجی از برگ های زیتون بر سر دارد و شاخه های آن تمام عالم را فرا گرفته است. سپس این تاج ناپدید شد و مغ ها این رویا را به حکومت وی بر تمام زمین تعبیر کردند.
شاهکاری از یک سازه آبی
به گفته هرودوت، خشایار شاه بعد از فتح مجدد مصر، به مدت چهار سال به تجهیز تدارکات جنگی پرداخت و لشگری را تدارک دید که بزرگ ترین سپاهی بود که تا آن روز برای نبرد با یک دشمن خارجی آماده شده بود. طبیعی بود که از مناطق مختلف امپراتوری، نیروهای رزمنده جذب شوند و خاصه مردمی مانند فینیقیان و کارتاژیان و آن عده از سکنه یونانی آسیای صغیر که در ایران وفادار مانده بودند، در امر تجهیز ناوگان دریایی شاه، همراهی جدی نشان دهند.
از آنجایی که سالیان سال، اندیشه نبرد، ایرانیان را به این نتیجه رسانیده بود که با یونانیان باید در دریا مصاف کنند و این مجموعه مردم جزیره نشین را بیش تر در آب های اژه و مرمره جست وجو کرد، به امر شاه به حفر کانالی پرداختند که خوشبختانه در سنوات اخیر و به همت باستان شناسان انگلیسی عرض، طول و نحوه استقرار آن، کشف شده است.
بر اساس گزارش روزنامه نیویورک تایمز، خشایار شاه پادشاه ایران در سال 480 قبل از میلاد دستور حفر این کانال را به مهندسان نظامی ارتش ایران صادر کرد. این کانال که در شبه جزیره ای در دریای اژه و شمال یونان حفر شده است، یکی از بزرگترین و شگفت انگیزترین فعالیت های مهندسی آن زمان بوده است.
لشگرکشی برای تادیب
خشایارشا با یونانیان بالاخره جنگید تا آنها را تادیب کند. از آن روی که شورش کردند و سارد را به آتش کشیدند.
در ترموپیل بر سپاهیان اسپارتی تحت فرمان لئونیداس پیروز شد، از آن روی که بسیاری از آنها رغبتی در دفاع از سرزمین خود نداشتند و از هم گسیخته بودند و آن سیصد تن هم که ماندند و جنگیدند، خواستند که وفاداری به قوانین سرزمین خود را به دیگر یونانیان یادآوری کنند.
خشایارشا با تلاش و کوشش سپاهیان کارآمد خویش آتن را تسخیر کرد و این نماد فضایل مغرب زمین را فتح کرد.
با این اوصاف مورخین یونانی، تمام لشگر کشی های خشایارشا را با حب و بغض به این شاه ایرانی نوشته و حتی وی را نکوهش کرده اند و امروز اگر برخی می کوشند تا چهره خشایارشا را خلاف آنچه که هست به تصویر بکشند، از آن روست که بر ناکامی خویش سرپوش بگذارند. گویی کاری که خشایارشا در یونان کرد، دست کم با کاری که اسکندر مقدونی در ایران به سرانجام رساند به یکسان باید ارزش گذاری، نقد و تحلیل شود.
اما هیچ یک از بدگویی های هرودوت اصالت خشایارشا را نپوشاند و با عظمت احترام او قابل قیاس نیست.



نوشته شده در تاريخ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |


آيا ميدانيد : كلمه تخت جمشيد واقعي نيست و تنها يك نام براي محفوظ ماندن كاخهاي داريوش بزرگ
است تا از دست ويرانگر سپاه اسلام به دور بماند . تخت جمشيد در لغت به معني محل تاجگذري و تخت
شاهنشاهي جمشيد شاه پيشدادي كه به مقام والايي مهر ايزدي رسيده بود و در نزد جهان آن روزگار در
6000 سال پيش ارزش و مقام بزرگي داشته است . به همين دليل كاخ هاي داريوش بزرگ نام حقيقي
اش شهر پارسه است و يوناني ها آن را پرسپوليس ناميدند به معني پرس = پارسه - پارس + پوليس =
شهر و در كل به معني شهر پارسه ناميدند و تخت جمشيد تنها يك نام رويايي است كه پس از ورود اسلام
به ايران روي آن گذاشته شد تا سپاه ويرانگر اسلام آنرا مورد هجوم قرار ندهد . همانطور كه آرامگاه
كورش بزرگ را ايرانيان تغيير نام دادند و نام مقبره مادر سليمان را روي آن گذاشتند . يا نمونه ديگر
تخت سليمان كه هيچ مفهوم تاريخي ندارد و در اصل آتشكده آذرگشنسب نام داشته و تنها براي محفوظ
ماندن اين مكانها از دست اعراب بدوي و شتر سوار مردم باهوش ايران نام اين مكانهاي ارزشمند را تغيير
دادند


آيا ميدانيد : پرچم كشور تركيه كنوني برگفته شده از آيين ميترايي سرزمين ايران است . رنگ سرخ و
ماه آن به گفته مورخان بيرق شناس همان آيين ميترايي و مهر و خورشيد است . اين كشور تا قبل از
يورش سپاه اسلام يكي از شهرهاي كوچك ايران بوده است و فرهنگ و سنت مردمانش بسيار برگرفته
شده از سنتهاي ايراني است .


آيا ميدانيد : پايتخت كشور از دست رفته ايراني - آذربايجان - كه باكو نام دارد ريشه تاريخي نامگذاري
اش از باگوان - باگاوان - بادكوبه - پهلوي ايراني گرفته شده است . اين واژه در پارسي باستان به چم (
معني ) سرزمين خدايان بوده است كه پس از يورش سپاه اسلام تغيير لغتي پيدا نمود و باكويه ناميده شد


آيا ميدانيد : پايتخت عراق كنوني كه بغداد ناميده ميشود واژهاي كاملا ايراني است و اين شهر پايتخت
ايران بوده است ( تيسفون ) . بغداد به معني بغ + داد به چم ( معني ) داده شده از طرف خداوند . در
تاريخ ايران باستان آمده است كه در اين شهر شاهنشاه انوشه روان هفته اي يكبار دادگستري مينموده و
داد مظلومان را بررسي ميكرده است


آيا ميدانيد : بسيار از آيين هاي دين مسيحيت برگرفته شده از آيين ميترايي ايراني است كه در هفت
هزار سال پيش در سرزمين مقدس ايران بوجود آمده است . حتي اسامي روزهاي آنان نيز ريشه اي
ايراني دارد . مانند : دوشنبه ( مه شيد ايراني ) = ماندي يا شنبه ( كيوان شيد = ساتورن ايراني ) =
ساتوردي و يا يكشنبه ( مهرشيد ايراني ) = ساندي كه همان روزي است كه كنستانيتن در سال سيصد و
بيست و يك ميلادي آنرا تعطيل رسمي و روز جهاني مهر اعلام نمود


آيا ميدانيد : پس از يورش سپاه اسلام به ايران مردمان بهدين ايران زمين را "گبر" خوانده شدند . گبر
واژه اي است از پهلوي به چم ( معني ) مرد و در كردي و بلوچي نيز همين معنا را دارد . ولي اعراب به
زرتشتيان ايران واژه گبر دادند به چم كافر . از ديگر نامهايي كه به ايرانيان نسبت دادند واژه مجوس بود
كه گرفته شده از مگوش در زبان پهلوي به چم ( معني ) مغ و پيشواي ديني زرتشتي است . ولي سپاه اسلام
مجوس را به معني پيروان كافر و آتش پرست به ايرانيان يكتا پرست نسبت دادند . از ديگر واژه هايي كه
اعراب وحشي بر مردمان پاك ايران نام نهادند واژه عجم بوده است . به طوري كه علي بن ابي طالب در
خطبه اي به مردم ميگويد : سلام بر شما مردمان كوفه كه شما شوكت عجمان را از بين برديد ( تاريخ
. ( طبري - جلد 6 - ص 2208


آيا ميدانيد : در كتاب مشهور مقدمه ابن خلدون - صفحه 567 شرح يورش سپاه امام حسين به ايران
آمده است . در آنجا ذكر شده است كه سپاه امام حسن و امام حسين كه خود در راس آن بودند به
قدري از مردمان ايراني شهر طبرستان ايران كشتند كه در شهر حتي يك نفر هم باقي نماد . طبرستان
سالها در برابر تجاوز اعراب كمر خم نكردند .


آِيا ميدانيد : فيلسوف ايراني زرتشتي "ابن المقفع" توسط مسلمانان حاكم بر ايران تكه تكه شد . ابن المقفع
نامش پيش از اينكه به ظاهر مسلمان شده باشد روزبه بوده است . ولي از شدت خفقان و فشار مذهبي
اسلامي در آن دوران خود را به ظاهر مسلمان مي نامد ولي در باطن زرتشتي اصيل بود . نام پدرش
دادويه بود و از شهر اردشير خوره ( فيروز آباد كنوني ) بود . وي دانشمندي بزرگ بود كه كتابهاي كليله
و دمنه - سيرت انوشيروان - خداي نامه - كتب ارسطو و . . . را به عربي و فارسي ترجمه نمود . مورخين
گفته اند روزي او از كنار درب مهر ( آتشكده اي ) عبور ميكرد و به زبان بلند شعري خواند : اي خانه مهر
گر شدم از تو برون - با چشمي اشكبار و قلبي پر خون - سوگند به خاك درت اي درگه مهر - تن بردم و
دل نهادم آنجا به درون . اين شعر وي را عده اي شنيدند و به خليفه تازي حاكم بر ايران خبرش را
رساندند و وي دستور داد كه او را تكه تكه كنند به اين صورت كه نخست دست اش را بريدند و سپس
پاهايش را بريدند آنگاه دستهاي و پاهاي بريده را در جلوي ديدگان ابن المقفع در آتش انداختند و
سوزاندند و سپس بدنش را با خنجري پاره پاره كردند . اين بزرگ مرد ايران در سال 143 هجري در
سن 36 تكه تكه شد ولي خاطره اش هميشه جاويد است .


آيا ميدانيد : فردوسي بزرگ كه در سال 329 هجري پا به جهان گشود و 35 سال از عمر باشكوه خود
را براي زنده كردن ايران از دست اعراب وحشي سپري كرد . وي در سال 416 چشم از جهان فرو بست و
بدرود حيات گفت ولي مسلمانان متحجر آن زمان بر جسد وي نماز نگذاشتند و اورا كافر و آتش پرست
خطاب كردند زيرا او همه كتاب حماسي و جهاني خود را در ستايش تمدن پيش از اسلام صرف كرد . در
سال 1313 آرامگاه ابدي وي با الهام از آرامگاه كورش بزرگ به دستور رضا شاه بزرگ بنا گشت و
جشني جهاني با حضور عده زيادي از خاور شناسان كشورهاي مختلف براي گرامي داشت هزار فردوسي
برگذار شد .


آيا ميدانيد : مردم استخر در استان فارس سالها با سپاه اسلام نبرد كردند . به طوريكه عبدالله بن عامر
فرمانده لشگر اسلام سوگند خورد چنانكه استخر گشوده شود چنان از ايرانيان بكشم كه خونشان روان
شود ! فارس نامه ابن بلخي صفحه 135


آيا ميدانيد : ساختمانهاي ضد زلزله در عصر هخامنشيان پايه گذاري شده است . بناهاي ساخته شده در
2500 سال پيش در مجتمع پاسارگارد تحمل زلزله با شدت 7 ريشتر را دارند.اين بنا ها بر روي دو پي
قراردارند كه پي اول از سنگ و ملات و ساروج بوده و پي دوم فقط از سنگ مي باشد كه بر روي پي اول
مي لغزد و به اين ترتيب مي تواند در برابر زلزله مقاومت كند .اين شيوه جز جديدترين تكنولوژي سازه
مي باشد كه در دنيا انجام مي شود و ايرانيان در زمان هخامنشيان به آن پي برده بودند و چقدر اسفناك
است كه پس از 2500 سال در اين كشور زلزله 5 ريشتري باعث مرگ 40000 ايراني مي شود. همانطور
كه آگاه هستيد ايران در خط زلزله خيز جهان قرار دارد و بناهاي پرسپوليس و پاسارگاد كه از 2500 سال
پيش تاكنون باقي مانده است گواي اين سند است


آيا ميدانيد : سنتي كه امروزه امريكايي ها و اروپايي ها قبل از صرف غذا براي نيايش خداوند دارند در
2000 سال پيش ايران اجرا مي شده است . گوشه اي از كارنامه درخشان شاهنشاه اردشير پاپكان : { روزي
اردشير از نخچير گرسنه و تشنه اندر خانه آمد . سپس واج ( دعاي قبل از غذا ) خواند و كنيزك آن زهر
با پست ( نوعي شربت ) و شكر گميخته ( آميخته ) بدست اردشير داد }
نوشته شده در تاريخ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

Ancient.ir 7 دروغي بزرگ درباره ملتي  بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.ir ۳۰۰ را که بتازگی ساخته شده وبه نمایش درآمده نه جدیدترین حمله فرهنگی بود که از غرب شود ونه آخرین آنها خواهد بود اما این بار سمت فلش این حمله به یکی از کانونهای چندین هزار ساله وقدرت است که طی قرونی پرچمدار پیشقراول توسعه فرهنگ وعلم وادب بوده است ودر این برخورد کماکان نقشی جدی ایفاء می کند .

از آنجائی که کانون مقابل ایران همیشه خود را وارث فرهنگ وهنر معرفی می کند مجبور است در اینگونه مواقع از این قالب با ایران مقابله کند.وساخت این در همین راستا می باشد. نقاط ضعف و اهانت های این به ایران وایرانی بحدی گسترده است که ناچار هستیم در این مقال بدان بپردازیم .در زمانی که حوادث این می گذرد (قرن ۵ قبل از میلاد) ایران تنها قدرت بزرگ آن روزگار بود و دامنه قدرتش شامل تمامی تمدنهای بزرگ وشناخته شده آنروزگار (سند، ماد، بابل، آشور، ایلام، دریانوردان فینیقی، هیتی ها، مصر، حبشه، لیدیا ویونیه) می شدکه خود این تمدنها دهها ملت وفرهنگ را درخود داشتند. قدمت این امپراتوری نوپا با ملتی آزاده وشریف (ایرانی وآریایی معنی شریف وآزاده می دهد) ریشه در تمدنی ۵۰۰۰ ساله در فلات ایران ودر همین حدود در خارج از فلات آن داشت. ماجرای بر پایه های “مدیک”(مادی =ایران ویونان) رخ میدهد .زمان آن ۴۸۰ قبل از میلاد وعزیمت ایران از تنگه ترموپیل برای تصرف آتن می باشد. ارتش راه این تنگه را می بندد وارتش خشایارشا در پشت این تنگه معطل می شود و پس از نبردی خونین با کشته شدن اسپارتها راه برای تصرف آتن باز می شود. نبرد خونین بوده طوریکه آرسام برادر جنگجو و مبارز خشایارشا کشته می شود. اما جزئیات نشان نمی دهد که هیچ شباهتی با ماجرای فیلم مذکور داشته باشد. ما از جهت متفاوت این فیلم را بازنگری می کنیم تا خواننده خود قضاوت بر بطالت آن نماید.

دیدگاه اخلاقی واعتقادی

فیلم سراسر نشان دهنده این است که خرافه پرست، مستبد، مخالف با آزادی، دارای تمایلات امپریالیستی می باشند. هیچ منبعی نشان نمی دهد که درکفر بوده وخدایی واهی مثل خشایارشا داشته باشند واوخود را بنده مهر ویا اهورمزدا (خدای نامیرا ونادیدنی) می دانسته است –طبق کتیبه های یافته شده از وی- نام اهورمزدا را با تاکید آورده اند واو را خدای بزرگ نامیده اند. در حقیقت آنها پیرو یکی از پیامبرانی الهی بوده اند (زرتشت)که صاحب کتاب بوده است. ایرانیها سابق آیین باستانی خود از بت پرستی گریزان بوده اند وبه مللی که اصنام و هیاکل سنگی، مفرغی وطلایی را خدا متصور می نمودند به دیده بد می نگریسته اند. ایشان خدایی را می پرستیده اند که در اعلی بوده ودیده نمی شده است. برای مضحک بود که خدا لخت وعور ومجسم باشد به همین علت شاید الهه ها وخدایان مادی ملل دیگر ویونانیان را سرنگون کرده باشند.آنها در هوای باز عبادت میکردند ولی گاه بر طبق شعار تساهل در امور دینی –طبق استوانه کورش یا منشور آزادی –ملل دیگر را در امور دینی –اجتماعی خویش آزاد  می گذاشتند.

از دید ایشان شاه شاهان یا خشایار شا نماینده اهورمزد در زمین –ونه خود خداوند- بوده که مجری احکام وی بوده است و از آنجا که فره ایزدی همراه ایشان بوده به شاه احترام زیادی می گذاشته اند. دراین فیلم خشایار شا را شاهی نشان داده اند که خود را خدا نامیده وهمه را عبد وبنده خود کرده است آیا این جز قلب وتمدن است.

آزادی و آزادیخواهی از منظر دو  فرهنگ

Ancient.ir 4 دروغي بزرگ درباره ملتي  بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.irفیلم منادی این است که مخالفان آزادی بوده (وهستند) و هزار !!ملت را به بند کشیده وبه مسلخ فرستاده اند وحال قصد دارند مرکز آزادیخواهی جهان آنروز !! ویونان را به بند آورند.

کمتر آگاهی در دنیا است که نام “استل کورش”یا استوانه کورش را نشینده باشد. د رقرن ۵ قبل از میلاد پس از آنکه کورش کبیر (که خود یک پیامبر بود) بابل مرکز بزرگ میانرودان را با آرامش تصرف نمود دستور آزادی ملل در بند بابل – منجمله یهودیان – را صادر نمودو اعلامیه ای خطاب به همه ملل صادر نمود که محتوای آن باعث افتخار همه ایرانیان است که در قرن ۵ قبل از میلاد و درحدود ۲۶۰۰ سال پیش ایران اولین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرده است. از آن جمله گفته است …

هنگامی که من بی وستیز وارد بابل شدم …فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند وبی دینان آنان را نیاز دارند… این آزادی در عقیده ریشه درتمایل به آزادی راستین دارد ایشان وشاهان وفرماندهان دیگر ایرانی با ورود به هر کشوری دستور می دادند که به اعتقادات وحدود مردم احترام گذارده شود تا حدی که بعضی از رسوم ملل را که با اعتقادات شخص ایشان تناقض داشت (مثل احترام به گاو مقدس در مصر) بجا آوردند.

این احترام تا به حدی بود که آزادگی، تهور و دلیری را ایرانیان نزد هر ملتی حتی دشمنان خویش والا می شمردند چه بعد از نبرد ترموپیل خشایار شا با آنکه می توانست براحتی بعد از آتن اسپارت  را (که اینک ارتش آماده وفرمانده نداشت) تصرف کند به پاس دلاوری ایشان دستور ممانعت از حمله به اسپارت را صادر کرد. ملتهای تابعه ایران هیچگاه در بند نبودند وهر عید نوروز برای شاه شاهان هدایایی (ونه باج ) می آوردند وطبق مراسم زیبایی یکایک به ایشان تقدیم می کردند. این آزادی تا محدود باعث شد چند ملت منجمله مصر ساز جدایی سر دهند وبرای مدتی از ایران جدا شوند. از سوی دیگر حتی طبقاتی فرو دست در آن زمان از حقوق یک فرد به تمام معنی برخوردار بودند. طبق محتوای الواح گلی مکشوفه درتخت جمشید  تعداد زیادی از آن در دانشکاه شیکاگو به رسم امانت! مانده است برای هر کارگر وخدمتکاری مزدی خاص تعریف شده بوده ومتناسب با وضعیت آنان از حقوقی متناسب برخوردار بودند و وضعیت مشابه با آنچه درمورد کارگران وکنیزان در مصر آشور وحتی دیده می شد در ایران نبوده است. حتی برای زنی که ازطفلش نگاهداری می کرده است مزد دوران نگاهداری از طفل جداگانه پرداخت می شده است. بعضی از اشخاص ملل تابعه می توانسته اند به راحتی با شاه شاهان سخن بگویند که در میان آنها دموکلس طبیب یونانی وچند تن دیگر بودند که با وجود عادی بودن موقعیت اجتماعی اشان از صمیمیت و رابطه خوبی با بزرگان برخوردار بوده اند. این احترام به آزادی و برابری افراد در نهاد و ریشه فرهنگی ایرانیان بوده است. نوع تابعیت ملل نه با اسلحه بلکه با اعلام اطاعت و همداستانی بوده است نه با ویرانی و سلب اعتقادات و آثار و فرهنگ و اقتصاد. اما در کشورهای دیگر مطلقا چنین نبود. حتی در یونان که عده ای مهد دموکراسی می نامندش آنچه را احزاب تعیین می کردند مشی وروش سایرین می بود. در اسپارت و سایر دولت شهرها که مطلقا از آزادی خبری نبوداسپارت گروهی از بندگان را داشت که غالبا اسرای جنگی بودند و در زمان های متفاوت در بدترین شرایط به کار گمارده می شدند. یعنی ایشان ۲ طبقه محروم از حقوق اجتماعی وآزادی “بیگانگان”و”بردگان” را داشتند. ایشان جوانان را به دزدی راهزنی وآشنایی با خشونت های آنرا تشویق می کردند .

خشونت وگرایش شدید به آن برای برتری فضیلت محسوب میشد. اگر پیروی از چنین قوانین را فضیلت بدانیم براستی اسپارتیها در این فضیلت مقام شایسته ای دارند!! خشونت مفرط، هرزگی، درندگی وشلاق ترس که به واقع در دست آنان بود تنها امتیازی بود که آنانرا مایه هراس دولت شهرهای دیگر یونان نموده بود و در قیاس با فضیلت ایران ما نوع آزادی را بخوبی از دو منتظر احساس می کنیم.

پوشاک وسیمای ایرانیان دوران هخامنشی

Ancient.ir 1 دروغي بزرگ درباره ملتي  بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.irآنچه ما را متعجب وشوکه می کند دیدن ایرانیان فیلم به شکل اقوام سیاهپوست افریقایی می باشد. بویژه شخص خشایارشا با آن حلقه ها وزنجیرهای فراوان ولخت وبدون پوشش کافی چنانچه حتی به تصویرهای کشیده شده برروی سفالینه های یونانی قرن پنجم وچهارم مراجعه کنید (منجمله گلدان سفالینه پیدا شده در آپولی ناپل –ایتالیا که در بار کبیر را با شکوه فراوان چهره های پرجذبه و البسه زیبا به تصویر کشیده است) خواهید دید ایرانیان بسیار به شبیه بوده اند. ایرانیان از اقوام مهاجر آریایی از شاخه های هندواروپایی بوده اند که ویژگی های نژاد فققازی را داشته اند وسفید پوست بوده اند. ایشان البته با اقوام بومی در آمیخته اند اما هرگز چنان عجیب چهره نبوده اند. ناگفته نماند که اقوام سیاه مثل حبشی ها و لیبیائیها در میان سپاه ایران بوده اند اما تعداد وجمعیت آنها بسیار کم بوده است. ایرانیان عصر هخامنشی بسیار دارای چهره گیرایی بوده اند و چهره را می آراستند وموها را به اشکال زیبا در آورده وچشمان را سرمه می کشیدند. ایرانیان در آن عصر چهرهای بسار گیرا ودلنشین داشته اند. اینان فرزندان اقوام سلتی بودند که سه شاخه انشعابی آن ، هندیان وایرانیان بودند به ویژه شباهت بین ایران ویونان زیاد بوده است. حال چرا باید اینقدر چهره ایرانیان عجیب غریب وغیر عادی باشد که تا حدی تنفر بیننده را برانگیزد. غیر این نیست که هدفی در این مسئله نهفته است و آن موازات قرار دادن بی فرهنگی و ضد آزادی بودن ایرانیان با چهره هایی خوفناک وتنفر برانگیز ایشان است، که نهایتا باعث انزجار بیننده شود. تمام کتیبه ها، نقاشی ها وحکاکی های روی مواد مختلف ودال بر شکیل بودن ایرانیان وشباهت تام آنان با برادان همخون یونانی اشان دارد. همانگونه که سارمات ها در رومانی، سکاها در آسیای میانی وشمال قفقاز وباختریها، قندهاریها، هراتیها در افغانستان کنونی با ایشان داشته و دارند. البسه ایرانیان بجز مواردی بسیار اندک (مانند تیراندازان)کوچکترین شباهتی با سواران ایرانی ندارد. اینهمه نوشته از هرودوت،گزنفون و پلوتارخ از چهره والبسه ایرانیان است. این البسه عجیب که گاه مانند جنگجویان سامورایی می باشد بر چه اساس انتخاب شده است؟!؟!

Ancient.ir 3 دروغي بزرگ درباره ملتي  بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.irایرانیان لباسهای زیبایی داشته اند که با طرحهای زیبا ومتنوع بوده است.کلاه تیار (میثر) بر سر می نهاده اند وگاه کلاهخودی آشوری یا شبیه آن را همراه داشته اند. زرهی با فلسهایی شبیه فلس ماهی داشته اند شلواری چرمی به پا می نموده اند و چکمه ای زیبا و قداره ای شکیل بر پهلو می بسته اند. یک سپر بیضی مانند دو نیزه وشمشیری مورب بر خود می آویخته اند. تصاویر موجود نمایانگر عمق تفاوت البسه بازیگران با چهره واقعی ایرانیان است. اما جالبترین بخش آن چهره خشایارشا است. مردی بدون مو سیاه پوست با حلقه ها و زنجیرهای بر بدن که چهره و رفتار وسکناتش شبیه رهبران قبایل افریقایی است. اما خشایارشا حقیقی غیر از این بوده است، مردی بلند قامت با چهره ای زیبا طبق روایات که زیباترین مرد آسیا شمرده شده است. چرا او فرزندآتوسا دختر زیبای کورش کبیر و کبیر بوده است. حتی اسکندر در با ملاقات مجسمه سرنگون او از عظمت او خصال او با مجسمه صحبت می کند. لباسهای ارغوانی بسیار گرانقیمت، تیارای بلند با جواهری و سنگهای قیمتی و طلا و نقره کمربند و پاپوشش زرین، عصای سلطنتی طلایی بر تختی طلایی. تخت خشایارشا فیلم مثل ومانندی ندارد !! یک سر ستون عجیب با پلکان که تخت شده است. حالیکه تخت خشایارشا در نقوش تخت جمشید نقوش مشابه کرارا تصویر شده است

مقایسه روحیه جنگجویی ایرانیان ویونانیان

Ancient.ir 5 دروغي بزرگ درباره ملتي  بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.irیونانیان (اسپارتها) فیلم بطرز عجیبی مانند کابوهایی هستند که شکل وشمایل اسپارتی بخود گرفته اند. اما ایرانیان از آن سو مثل انبوه سرخ پوستهایی هستند که فریادکشان و بدن تهور از روی –با عرض پوزش-بلاهت جان میدهند. یعنی لئونیداس اینقدر استراتژی نمی دانسته ونادان بوده که برود وسنگرهایش را رها کند و روبروی خشایارشا دستجمعی خودکشی کند. این خارج از عقل نمی باشد؟ از آن سو ایرانیان حتی اندک بهره ای از عقل و تهور نبرده اند. مورخان یونانی درباره تهور ودلاوری ایرانیان نوشته اند”هرودوت پارسها مادها وسکاها خوب می جنگیدند واین عده اگر اسلحه خوب میداشت کافی بود برای اینکه جنگ با بهره مندی خاتمه یابد “  …یا درجدال پلاته….”جنگ سخت مدت مدیدی در نزدیکی معبد سرس دوام داشت وپارسی ها مدتی پافشردند …پارسی ها نیزه های یونانی ها را از دست آنها گرفته می شکستند”… پارسیهایی که اطراف مردونیه یکی از فرماندهان خشایارشا بودند. فشاری سخت به یونانیها می داند وسوار اسبی سفید بود وخود شخصاً با هزار نفر سپاهی زبده پارسی می جنگید وتا او زنده بود پارسیها در مقابل لاسدمونی ها پافشره مردانه جنگیدند وعده زیادی از آنها را کشتند..”این شجاعت که از دهان هرودوت دشمن ایرانیان برآمده چرا انعکاس در فیلم نداشته است. ایرانیان حتی ازشجاعت برتر از یونانیان اند واگر مغلوب شوند بدلیل تکیه آنها به فرماندهان و اسلحه ضعیفتر آنها است. حالی که در این فیلم عده ای سپاه انبوه بدلیل تعداد زیاد غالب می شوند وخبری از آن برنامه های باشکوه درخشنده خشایارشا وفرماندهان او نیست. نوع آموزش جنگی ایراینان دقیقا سختر از اسپارتها بوده منتها با بایه های اخلاقی. ایرانیان از ۱۵ تا ۵۰ سالگی موظف بودند که همیشه آمادگی خود را برای رزم حفظ کنند. ایشان را هر روز صبح زود ا زخواب بیدار می کردند و  ۷ کیلومتر از سیلابها، دشتها وارتفاعات عبور می دادند در حین اینکه آوازی را می خواندند. جوانان را وادار می کردند که حیوانی وحشی (مثل گراز ،گرگ وامثال آن) را شکار کنندتا روحیه شجاعت ایشان  فزونی یابد. ایشان تمرین رزم با انواع سلاح نیزه شمشیر تبر و بویژه تیر وکمان را در برنامه خویش داشتند. ایرانیان بویژه نیزه پرانان وکماندارانی بس ماهر بوده اند برترین ایشان “بی مرگان “یا جاودانان “بوده اند که هماوردی نداشته اند. مهرهای باقی مانده نشان می دهد که چگونه ایشان انواع دشمنان ایران بویژه مصری ها و یونانیان با یک ضربت ایشان از پای درآمده اند. داریوش در نقش رستم می گوید”نیزه مرد پارسی (به مسافتهای) دور (از میهن) رفته وخواهی دانست که مرد پارسی دور با دشمن پارسیان جنگ نموده است”. نیزه مرد پارسی (ایرانی)که با قوت، دلاوری وشجاعت در ترموپیل با شمشیر وسپر اسپارتها تصادم پیدا کرده به یک شجاعت یک طرفه تبدیل شده است. ایرانیان در ترموپیل شجاعتی زائد و الوصف از خود بروز دادند، حالی آنکه موقعیت طوری بود که نیروی سازماندهی شده نمی توانست کار و عملیات کند. بنابراین شرایط اسپارتها برتر بود و ایشان از نیروی نه چندان کمتر خود حداکثر بهره را بردند و ارتش ایران را مدتی متوقف کردند. این نوع رزم که در فیلم نشان داده می شود بیشتر شبیه شوخی می ماند. در حالیکه سپاه غرق آهن پارسی آنها را در احاطه دارد مانند فیلمهای تخیلی و امثال آن جنگجو، چرخان قبل از هر عملی سربازها را به تعداد زیادی از کار می اندازد. این اغراق فیلم را به مسخره ترین نوع فیلمهایی از این دست تبدیل نموده است. ماهرترین رزمنده عهد تاریخی حداکثر همزمان می توانست هر شرایط مسلط با ۴-۸ برابر خود مقابله کند اما باوجود تعداد سربازیهای که مکررا وارد می شدند چگونه این نوع جنگ قابل تحلیل است ؟!

جمع بندی

فیلم ۳۰۰ بی شک بدون منطق، بدون تحلیل، بدون تحقیق عامداً به این شکل ساخته شده است. برای خوار و تحقیر نمودن فرهنگ، تمدن و ماهیت اخلاقی اعتقادی واندیشه ایرانیان آنهم به بدترین شکل ممکن. هر فرد مطلعی متوجه خواهد شد این فیلم در شرایطی ساخته شده که ایرانیان طبق تمام قرون پیشقراول فرهنگ و علم و هنر بوده اند و از سویی خصومتهای غرب با ایران که در هر قرن یک کشور وارث آن بوده است موجب این هجوم سینمایی بوده است. اما نکته جالب در اینجا نهفته است که متاسفانه ما با ابزار آنها با آنها مقابله نمی کنیم و لازم است که دوستان در حد توان خود چهره واقعی تمدن کهن ایران را به جهانیان نشان دهند. هر قدر هزینه در این امر صرف شود کم خواهد بود.

این جمله داریوش کبیر بهترین یاد آوری در حق سازندگان این فیلم سراسر دروغ وتهمت است

“آنچه راست است آن آرزوی من است. من دوست مرد دروغگو نیستم .”
نوشته شده در تاريخ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

قرداد ترکمنچای و گلستان باید لغو شود.

 

وقت ان است که از هر قوم (ازبکها - تاجیکها - ترکمنها – کردها – پارسها) دست

 به دست هم دهیم.

 

درود خداوند به تمام ایرانی ها

این موضوع همیشه مطرح بوده که ایرانیان حتی اگر به بدترین نحو به زمین بخورد، دوباره مثل کوهی به پا میخیزد و انتقام خود را از ظلم میگیرد.

تاریخ ایران که اولین فرهنگ موجود در دنیا به شمار می اید، کورشی دارد که چنین کرد، شاه عباسی دارد که چونین کرد و نادرشاهی داشت که چنان کرد و...... بیشمار است انسانهایی که قدرت ایرانی را به رخ جهانیان میکشند.

ما بدون تجهیزات هشت سال با کشوری که قدرت جهانی پشت ان بود جنگ کردیم، و یک ملیون شهید دادیم. من به عنوان یک ایرانی میگم که اگر لازم باشه 80 سال جنگ میکنیم و 10 ملیون شهید میدهیم ولی غیرت و ناموس و یک وجب از خاک خود را به بیگانه نخواهیم داد.

قرار داد ننگین ترکمنچای و گلستان باید لغو شود.این امر نه نیازی به لشگر کشی و نه نیازی به جنگ دارد . تنها حمایت فرهنگی دولت و مردم از برادران و خواهران ایرانیشان در سرزمینهای شمالی ایران راهکاری سازنده و مفید خواهد بود . به یاری خداوند این روزها صداهای گوناگونی را از طرف دولت و مردم برای الحاق ایران شمالی ( جمهوری آران یا آذربایجان ) به بدنه ایران می شنویم که این امر نیازمند یاری تک تک ما مردم ایران است.

 

ایران باستان

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1398برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

نظر ایرانیان باستان درباره بیماریها و منشا آنها:

 

بر طبق آیین و فرهنگ ایرانی نابود کننده تمام بدیها ،پلیدیها و کژاندیشی ها و زشتی ها همان کلام ایزدی (مانتره) است. نامهای خداوند(صد و یک نام خدا) مانتره می باشد. گاتها مقدس مانتره می باشد. یسنا مانتره می باشد ،‌ نماز مانتره می باشد ‌،اندیشه نیک،‌ گفتار نیک،‌ کردار نیک مانتره می باشد. تمام آموزشهای زرتشت مانتره می باشد. نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است ، تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی هر چقدر که قوی باشد رو به سستی می گذارد. و یکی دیگر از این درمانبخشها فراگیری دانش و ادب برای رسیدن به کمال انسانی می باشد.

رقیه بهزادی، نویسنده کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال حاصلخیز» درباره تاریخچه علم پزشکی در ایران باستان نوشته است: «به سبب تقسیم دو گانه جهان به یک آفرینش خوب و یک آفرینش بد، همه بیماری های جهانی از پدیده های انگرمینو (منیوی بد) به شمار می آمد. در وندیداد، اهورامزدا اعلام می دارد که انگرمینو 99 هزار و 999 بیماری آفرید که شمار آن البته به صورت های مختلف تخمین زده شده است. در بخش های مختلف اوستا، شمار قابل ملاحظه ای از نام های بیماری ها حفظ شده است

گیگر نویسنده و پژوهشگر کتاب «فرهنگ ایران شرقی» خود به دقت نام بیماری های موجود در آثار ایران باستان را ذکر کرده است. اگر چه برای بسیاری از آنها نتوانسته است معادل دقیق و مشخص عنوان کند. اما انواع بیماری های تب، سر و پوست در میان آنها مشخص و تفکیک شده است.

رقیه بهزادی از برخی بیماری های نام برده شده در کتاب وندیداد، یاد کرده است:

1. واورشی : احتمالا یک بیماری مقاربتی است

2. تب زایمان یا نفاس:eclampcia and preeclampcia

3. اسکندا: ممکن است به مفهوم بریدگی باشد

4. اگهوستی: راشیتیسم

5. دروکا: مسلما سنگ کلیه یا صفرا است

6. کورگها: ظاهرا همان است که در فارسی امروزی به آن کورو یا کورک می گویند.

7. آستائیریا: ظاهرا نام یک بیماری است که بر روی بدن جوش هایی مانند دانه های آبله یا سرخک ظاهری می شود.

همین طور در میان شماری از بیماری هایی که کاملا ناشناخته است، سه بیماری با « اژ» آغاز می شود و احتمالا ناراحتی هایی است که بر اثر گزش مار به وجود می آید.

 

اساس علم پزشکی در کتاب اوستا، سه چیز است: کارد، گیاهان درمانی و کلام که به نظر می رسد منظور جراحی، پزشکی و دعا و نیایش باشد. در کتاب «قوم های کهن...» آمده است : چنین به نظر می رسد که اوستا به معالجه به وسیله دعایا افسون بیش از همه چیز اهمیت می دهد. به طوری که مانتر بیشاز، یعنی کلام شفابخش را پزشک پزشکان می نامد. در واقع، به کلام شفابخش یا کلام مقدس، شخصیت داده شده و از او به عنوان یکی از ایزدان یاد می شود: ای کلام مقدس، ای درخشان، مرا شفا ببخش.

در وندیدا، کلام مقدس مفهومی بیش از دعا دارد و به معنی ورد و افسونی برای دور کردن بیماری هاست: بیماری را به عقب می رانم، مرگ را عقب می رانم، درد و الم را به عقب می رانم، سردرد را به عقب می رانم... آبله را به عقب می رانم.

قانونهای پزشکی در ایران باستان:

در وندیداد، احکامی نیز برای پزشکی ذکر شده است، مثلا آمده است که داوطلب پزشکی برای آزمایش جراحی نباید از مزداپرستان استفاده کند، بلکه باید یکی از دیوپرستان را مورد آزمایش قرار دهد. هر گاه بیماری را جراحی کند و در نتیجه بیمار هلاک شود و این کار بار دوم و سوم تکرار شود، داوطلب پزشکی برای همیشه از حرفه پزشکی محروم خواهد شد. اگر در این کار اصرار ورزد و به یک نفر مزدایی آسیب برساند، متهم به جنایتی معادل آدمکشی خواهد شد. اما پس از سه بار تجربه موفقیت آمیز، وی به عنوان یک پزشک شایسته، به شمار خواهد آمد.

همچنین پزشکان، وظایف و مزد ویژه ای داشتند. رقیه بهزادی، برخی از این وظایف را این گونه برمی شمارد: پزشک باید به شتاب به عیادت بیمار برود. هر گاه شخص شب هنگام بیمار شد، پزشک باید تا پیش از پاس دوم شب خود را به او برساند، اگر در طول شب بیمار شود، پزشک باید تا پیش از سپیده دم بر بالای سر بیمار برسد.

حق ویزیت ! در ایران باستان:

دستمزد پزشک دقیقا تناسب با مقام بیمار داشت و موبدان، تنها با دعا و دادن برکت، به پزشک دستمزد می دادند!

رییس خانواده یا قبیله یا ده یا فرمانده استان به ترتیب یک خر، یک اسب، یک شتر و یا چهار اسب به عنوان دستمزد به پزشک می پرداختند. بیماران زن، به پزشک چهار پای ماده به عنوان دستمزد می پرداختند.

اخلاق پزشکی در ایران باستان:

 

درکتاب «قوم های کهن...» شرایط یک پزشک کامل در ایران باستان، این طور نقل شده است: باید اندام های بدن و مفاصل و درمان بیماری های آن ها را بداند. باید ارابه شخصی و دستیار داشته باشد و باید مهربان باشد و حسود نباشد. آرام سخن بگوید و هیچ گونه غروری نداشته باشد. دشمن بیماری ولی دوست بیمار باشد. حجت و حیا را رعایت کند و به دور از جنایت، آسیب رسانی و زورگویی باشد. شتابان به کار بپردازد، یار بیوه زنان باشد. رفتاری نجیبانه داشته باشد. پاسدار شهرت خوب باشد. به خاطر سود کار نکند، بلکه پاداشی معنوی را در نظر داشته باشد. در دادن گیاهان درمان بخش مهارت نشان دهد تا جسم را از بیماری برهاند و فساد و ناپاکی را دور کند. آرامش بیشتری ببخشد و لذایذ حیات را افزون سازد.

از اوستا که بگذریم در دوره های پس از زرتشت این دانش همچنان نزد ایرانیان رو به رشد و نمو نمود. عمده کار پزشکی و دانش پزشکی نزد موبدان و مغان ایرانی بود. بهترین آموزگاران دانش پزشکی و ستاره شناسی مغان ایران بوده اند و این علوم پشت به پشت از آنها به شاگردانشان انتقال پیدا می کرده. متاسفانه در یورش بی رحمانه مقدونیان(اسکندر)، اعراب ، ‌تاتارها و افغانها بسیاری از نوشته ها و کتابهای ارزشمند دانشمندان ایرانی را از بین رفته و کتابهای پزشکی نیز از این قانون مستثنی نبوده است. از پزشکان نامور ایران نیز در دوره های بعد می توان از مانی؛ روزبه و بزرگمهر نام برد. در دوره هخامنشی نیز پزشکان بی شماری بوده اند که دانشمندان یونانی و دیگر ملل از آنان بهره برده اند. عمده دانش پزشکی آن دوره و حتی دوره ماد و دوره های پسین بر دانش اوستایی استوار بوده.

دوره ساسانیان نیز دانشمندان دیگر کشورها در دانشگاه گندی شاپور برای فراگیری دانشهای گوناگون از جمله پزشکی مشغول درس خواندن بوده‌اند ، مانند دیوژن. فرهنگستان گندیشاپور (که بصورت نیمه‌عربی‌وار جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال 271 بدست شاهنشاهان ساسانی در خوزستان بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندیشاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانش‌های فلسفی و پزشکی تدریس می‌شد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در گندیشاپور روی داده است.

 

گندیشاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی دژ نظامی شاپوربوده است. برخی پژوهشگران بر اینند که بنگاهی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته است. شهری به نام گندیشاپور را شاپور دوم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور دوم گندیشاپور را پایتخت خود قرار داد.

نام‌آوری گندیشاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندیشاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترین‌های دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.

بنابراین فرهنگستان گندیشاپور از کانون‌های اصلی دانش‌ورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانش‌آموختگان دانشگاه گندیشاپور شده است. کتاب تاریخ الحکمه (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله می‌پردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.

تمامی کتاب‌های شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندیشاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندیشاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان خاور و باختر گشت. گندیشاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندیشاپور در خوزستان بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.

در سال‌های آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندیشاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانش‌آموختگان (فارغ‌التحصیلان) دانشکده پزشکی گندیشاپور بوده است.

دانش پزشکی در ایران پس از حمله و یورش تازیها چند قرنی رو به کاهش و افتادگی گذاشت لیکن با کوشش بزرگمردان و دانشمندان و با عنایت اورمزد این دانش مانند گذشته و بهتر از آن رو به بالندگی گذاشت. به طوریکه دانشمندان بی شماری از دوره ی اسلامی به بعد از یاران به دانش جهان کمک شایانی کردند و کمتر کسی مانند آنها را میتوان یافت ، بزرگانی چون ابن سینا؛ محمد زکریا رازی؛ فارابی؛ خیام که نامشان همواره در تاریخ پزشکی جهان می درخشد و موجب افتخار و سربلندی مردم ایرا‌ن‌زمین در تمام دوره ها می باشند.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

http://iranatlas.info/parseh/images/800px-Achaemenid_Empire.jpg

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی می‌دانند که از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کرده‌اند و مردمان بومی و تمدن‌های این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شده‌اند.

تاریخ این مهاجرت‌ها با اختلاف‌های زیاد در دامنه وسیعی از حدود ۳۰۰۰ سال تا ۵۰۰۰ سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرت‌ها نیز با اختلاف‌هایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیک، شبه‌جزیره اسکاندیناوی، دشت‌های شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذکر شده است. دامنه وسیع این اختلاف‌ها، خود نشان‌دهنده سستی نظریه‌ها و کمبود دلایل و برهان‌های اقامه شده برای آن است.

اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاه‌ها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت کوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده‌ و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نکرده و آنرا بطور کامل و کافی مورد بحث و تحلیل قرار نداده‌اند. در این متون اغلب به رسم نقشه‌ای با چند فلش بـزرگ اکتفا شده است که از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین کشیده شده است.

از آنجا که می‌دانیم مهاجرت‌های انسانی و جابجایی تمدن‌ها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوان‌تر و خاک حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم که در روزگار باستان ویژگی‌های آب‌وهوایی و چشم‌انداز طبیعی در فلات ایران مناسب‌تر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود که خصوصیات آب‌وهوایی در سرزمین‌های شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ می‌توانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه کنیم و حتی احتمال مهاجرت‌هایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.

از آنجا که رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیست‌بوم‌های مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید به نظر می‌رسد که جوامع کهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمین‌های همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین می‌دانیم که در تحقیقات میدانی‌ نیز سکونتگاه‌هایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.

ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت که ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» کوچ نکردند، بلکه این آریاییان از جمله همان مردمان بومی ساکن در ایران هستند که «در ایـران» و «از ایـران» کوچ کردند و پراکنش یافتند.

شواهد باستان‌زمین‌شناسی

می‌دانیم که آخرین دوره یخبندان در کره زمین،  در حدود ۱۴۰۰۰ سال پیش آغاز شده و در حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش پایان یافته است. دوره‌های یخبندان موجب ایجاد یخچال‌های بزرگ و وسیع در قطب‌ها و کوهستان‌های مرتفع ‌شده و در سرزمین‌های عرض‌های میانی و از جمله ایران به شکل دوره‌های بارانی و بین‌بارانی نمودار می‌شود. دوره‌های بارانی همزمان با دوره‌های بین‌یخچـالی و دوره‌های بین‌بـارانی همزمان با دوره‌های یخچالی دیده شده‌اند.

رسوب‌های چاله‌های داخلی نشان می‌دهد که ایران در دوره‌های گرم بین‌یخچالی شاهد بارندگی‌های شدیدی بوده که موجب برقراری شرایط آب‌وهوایی مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ایران شده و در دوره‌های سرد یخچالی به استقبال شرایط آب‌وهوایی سرد و خشک می‌رفته است.

بدین ترتیب در حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز می‌شود. شواهد باستان‌زمین‌شناسی نشان می‌دهد که با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشینی یخچال‌ها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگی‌ها افزوده می‌شود. بطوریکه در حدود ۶۰۰۰ سال تا ۵۵۰۰ سال پیش به حداکثر خود که ۴ تا ۵ برابر میزان متوسط امروزی بوده است، می‌رسد. متعاقب آن آب دریاچه‌های داخلی بالا می‌آید و به بالاترین سطح خود می‌رسد و تمامی چاله‌ها، کویرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب می‌شوند. این دوره‌ای است که در اساطیر ملل مختلف با نام‌های گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.

افزایش بارندگی و طغیان رودخانه‌ها یکبار دیگر در حدود ۴۵۰۰ سال پیش شدت می‌گیرد، اما بزودی بارندگی‌ها پایان یافته و در حدود ۴۰۰۰ سال پیش خشکسالی و دوره گرم و خشکی آغاز می‌شود که در ۳۸۰۰ سال پیش به اوج خود می‌رسد و همانطور که پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابجایی بزرگ تمدن‌ها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سکونتگاه‌ها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.

آب‌وهوای گرم و مرطوب دوران میان ۱۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش، پوشش گیاهی غنی و جنگل‌های متراکم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزی خشک و بی‌آب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگل‌ها و عقب‌نشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شکل داده بود و دشت‌های شمال افـغانستان امروزی از سـاوانـاهای وسیع (جنگل‌های تُـنک) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.

فراوانی دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربی آن که بادغیس (در اوستا «وَئیتی‌گَئِس») خوانده می‌شود, در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: ‘‘واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت’’. این وضعیت اقلیمی شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروج‌الذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد می‌کند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام می‌برد؛ نظامی عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را به جهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر می‌داند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا می‌داند. امروزه بخش‌های وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشک و شن‌های روان تشکیل شده است. این شن‌های روان و بیابان‌های سوزان بویژه در پیرامون کرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده می‌شوند؛ در حالیکه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگل‌ها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.

در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاه‌های انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه برکه‌ها، آبگیرها و تالاب‌های طبیعی با آب شیرین که محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگل‌های وسیع و نیزارهای متراکم وجود داشته است.

بنابر داده‌های بخش‌های بالا در فاصله ۱۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش، آب‌وهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حکمفرما بوده است که علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایین‌تر از امروز و سطح دریاچه‌ها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چاله‌های داخلی، سرزمین‌های پست کنار دریاچه‌ها، دره‌ها، کویرها و رودهای خشک امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بوده‌اند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآورده‌های گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.

شواهد باستان‌شناسی

شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در مابین ۱۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش را یافته‌ها و نشانه‌های باستان‌شناختی نیز تأیید می‌کند. از سویی بخش بزرگی از تپه‌های باستانی و سکونتگاه‌های کهن ایران از نظر زمانی به همین دوره ۶۰۰۰ ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آن‌ها در کنار کویرهای شوره‌زار، رودهای خشک و مناطق بی‌آب و علف پراکنده‌اند که این نشان از شرایط بهتر آب‌وهوایی در زمان شکل‌گیری و دوام آن تمدن‌ها دارد.

استقرار این تمدن‌ها در کنار چاله‌ها و کویرهای خشک و نمکزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشک‌رودهای امروزی مجاور تپه‌ها، آب کافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین می‌کرده است.
از سویی دیگر درکنار دریاهای امروزی نشانه‌ای از تپه‌های باستانی به چشم نمی‌خورد. تپه‌های باستانی در جنوب با ساحل خلیج‌فارس فاصله‌ای چند صد کیلومتری دارند که نشان می‌دهد در دوران یخبندان که سطح دریاهای جنوب پایین‌تر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سکونتگاه‌های انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بین‌یخبندان که سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایین‌تر بوده و رسوب‌های ناشی از سه رود بزرگِ کارون، دجله و فرات کمتر جایگیر شده بودند، آب خلیج‌فارس تا نزدیکی‌های تمدن‌های آنروز در شوش و سومر می‌رسیده است. کتیبه‌های سومری به روایت این نفوذ آب‌ها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» به عنوان “شهری در کنار دریا” نام برده‌اند.

سکونتگاه‌های باستانی در شمال و در کرانه دریای مازندران نیز با ساحل فاصله‌ای ده‌ها کیلومتری دارند، که نشان می‌دهد در زمان رونق آن‌ باششگاه‌ها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیمانده سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساخته شده بر روی دره‌ها و آبراهه‌های کوه خواجه در سیستان نیز نشانه بارندگی‌های بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاه‌ها و دیگر ساختمان‌های بالای کوه خواجه را تأمین می‌کرده‌اند. امروزه نه تنها آن آبراهه‌ها، بلکه حتی دریـاچـه هـامـون نیز کاملاً خشک شده است. خشکسالی‌های کوتاه مدت اخیر در ایران نشان داد که حتی چند سال کمبود بارندگی می‌تواند به سرعت دریاچه‌ها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشک سازد و چرخه حیات و محیط زیست را در آنها نابود کند. خشک شدن دریاچه ارژن در فارس و زاینده‌رود در اصفهان نمونه‌ای از این پدیده نگران کننده بود.

نشانه‌های باستان‌شناختی، همچنین آثار رسوب‌های ناشی از سیل‌های فراوان در حدود ۵۵۰۰ سال پیش را تأیید می‌‌کند. به عنوان نمونه می‌توان از حفاری قره‌تپه توسط استاد میر عابدین کابلی در منطقه قم‌رود که با هدف ثبت دامنه دگرگونی‌ها و تغییرات ناشی از طغیان آب‌ها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود ۵۵۰۰ سال پیش وقوع سیل‌های مهیبی منجر به متروک و خالی از سکنه شدن کل منطقه قم‌رود و مهاجرت مردم به ناحیه‌های مرتفع‌تر مجاور شده است.

علاوه بر اینها, وجود نگاره‌های روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاک‌پشت، ماهی و خرچنگ، نشانه شرایط مطلوب آب‌وهوایی در زمان گسترش آن تمدن‌ها بوده است.
در اینجا باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که همزمان با دوره‌ای که در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهره‌برداری نیز می‌شود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز که آن ناحیه‌ها را محل کوچ و مهاجرت آریاییان به حساب می‌آورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یکجا‌نشینی پیدا شده است که از جمله آنها می‌توان از پناهگاه‌هایی در بخش‌های شمالی حوضه آبریز دریاچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمین‌ها تنها سرما و یخ‌‌های باقیمانده از دوره یخبندان حکمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و کوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط می‌باشد.

شواهد اسطوره‌شناسی و متون کهن

از نگاه اسطوره‌شناسی و متون کهن، افسانه توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است که «تیشتر» بارانی بساخت که دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشکی‌های روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت کشور تقسیم شدند.

در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَک اوشا» که در برخی نامه‌های پهلوی به «ملکوش» و در مینوی‌خرد بنام «ملکوس» آمده، نام برده شده که دیوی است مهیب که به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران می‌کند.

به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه می‌سازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید می‌دهد تا هر یک از آفریدگان پاک آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بکار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.
این سرگذشت ایرانی به شکل‌های گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند که توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» که خود را به شکل یک ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، کشتی او را راهنمایی کرد تا بتواند در «کوهستان‌های شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه کرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یک جفت نر و ماده که از همه جانداران گیتی در کشتی داشت، فرمان داد تا از کشتی پیاده شوند و همراه با خشکیدن آب‌ها در سرزمین‌ها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.

عبارت «کوهستان‌های شمالی» در داستان‌های هندیانی که در سرزمین‌های پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی می‌کردند، اشاره آشکاری است به کوچ آنان از کوهستان‌های پـامیـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی که از اصلی‌ترین سرزمین‌های ایرانی بوده است.

روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است که قدیمی‌ترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اکدیان قرار می‌گیرد و در کتاب عهد عتیق (تورات) هم تکرار می‌شود.

سرگذشت توفان بزرگ و سیلاب‌ها، همچنین در تاریخ‌های سنتی چینیـان نیز آمده است. به موجب «کتاب‌های خیزران» در زمان «یـو» Yu ، مؤسس سلسله «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلاب‌های عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپه‌ها در بر گرفت. «یـو» با کمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلاب‌ها در مدت سیزده سال می‌شود.

شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایات‌الاماکن») نیز به چشم می‌خورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراهه سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی به جای سرزمین‌های سفلای مصر یاد می‌کند؛ دریایی که وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد که در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است که کشتی‌ها نه تنها در شاخابه‌های نیل، بلکه بر روی دشت‌های خشک امروزی نیز ره می‌سپرده‌اند و هنگام عزیمت به ممفیس از کنار اهرام می‌گذشته‌اند.

افسانه‌ها و روایت‌های شفاهی نقل شده از زبان مردمان مناطق کویری مرکزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای کویر خشک امروزی را تأیید می‌کند. نگارنده داستان‌های متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، کاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسکن شنیده است که در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیره‌های متعدد، بندرگاه‌ و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نکته دیگر تنها اشاره‌ای می‌کند:

نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و به سوی نیمروز و به راه خورشید، که به گمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره به سوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، که در اینباره تعبیر “به راه خورشید”، سمت و سوی پراکنش که از «شرق به غرب» است را بهتر روشن می‌سازد,

توسط مهرداد تولایی |

تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران، نشان دهندۀ رواج رونق هنر معماری این سرزمین در طی هزاره های قبل بوده است. باستان شناسان و محقّقان بسیاری که سیر تحول و تکامل زندگی، تاریخ و هنر مردم فلات ایران را به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند، به استناد مدارک و شواهد کافی، ساخت نخستین سکونتگاهها و روستاهای مردم این منطقه را حداقل به ده هزار سال قبل مربوط می دانند.

          

(ادامه مطلب)


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

آن زمان که اقوام پراکنده اروپایی برای دفاع از خاک خود، نیروهای مردمی و عموما کشاورزان را بسیج میکردند،ایران پهناور نیازمند تشکیلاتی سازمان یافته برای کشور گشایی، دفاع از سرزمین و حفظ انسجام آن بود. به این ترتیب، میتوان گفت ارتش زمانی در ایران شکل گرفت که نخستین سازمان حکومتی تشکیل شد و به عبارتی قدمت آن به دوره مادها باز میگردد.
اما در طول زمان، شکل و حتی نام آن تغییر یافته است. قدیمیترین نامی که برای ارتش در کتیبههای هخامنشی باقی مانده، اصطلاح مادی «سپاده» (=سپاه) است که در نام خاص یکی از سپهبدان مادی ارتش هخامنشی، «تخمه سپاده) (=تهم سپاه)، مانده و در کتیبه بیستون ذکر آن آمده است.
در زبان فارسی باستان که زبان کتیبههای هخامنشی است، به واژه «کاره» بر میخوریم که هم به معنی «سپاه» و هم به معنی «مردم» به کار رفته است.
داریوش به جانشینان خود در کتیبه تخت جمشید چنین اندرز میدهد: «این کاره (=سپاه و مردم) پارسی (=ایرانی) را نگهدار!» در دوره باستان، هر قومی را با نمایندگان جنگی آن قوم میشناختند؛ از اینرو، پارسیان برای دو مفهوم «قوم» و «جنگیان قوم» یک اصطلاح را بکار برده و از این اصطلاح هر دو مفهوم یا بسته به متن، یکی از این مفاهیم را مدنظر داشتهاند.
دکتر «علیرضا شاپور شهبازی»، ایرانشناس، این واژه را با «کاریس» یا «کاریش» در زبان لیتوانی به معنی «جنگ، سپاه» قیاس میکند. در دوره ساسانی به طبقه جنگاوران، «ارتشتاران» و به ارتش و سپاه، «سپاه» و «گوند» اطلاق شد. از دوره صفویه، «قشون» و «قوا» نام خود را به این تشکیلات دادند و این کلمات تا زمان رضاخان باقی ماند.
سرانجام، فرهنگستان اول براساس واژه ارتشتار پهلوی، واژه «ارتش» را برای تشکیلات نظامی کشور ساخت. این واژه از صورت اوستایی «رثه ایشتر» گرفته شده، به معنی «برگردونه ایستاده» که اصطلاحا به «نبردگان، جنگیان» گفته میشد.
از نام ارتش که بگذریم، تشکیلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشی چگونه بوده است؟ آنگونه که از منابع یونانی و نیز کتیبهها و الواح هخامنشی بر میآید، ارتش هخامنشی بسیار سازمان یافته بوده است.
نظام تقسیمبندی این ارتش دهدهی بوده و به گفته خود مورخان یونانی، این تقسیمبندی بسیار بهتر از تقسیمبندی نظامیان یونان بوده است و گویا تا زمان مغول در سپاهیان آسیایی نظیری نیافت. ده جنگجو یک دسته را زیر فرمان دهبد (از واژه دثه پیتی) تشکیل میداد؛ ده دسته یک گروه میشد زیر فرمان صدبد (ثته پیتی)؛ ده گروه یک «هنگ» را به سرداری هزاربد (* هزار پیتیش) میساخت؛ ده هنگ تشکیل یک «لشگر» میداد زیر نظر یک بیوربد (بئیورپیتی).
مشابه همین تقسیمبندی را امروزه نیز در ارتش میبینیم. این سازمان دهدهی از راه ایران در سازمانهای یهودی، ارمنی، یونانی و حتی آلمان قدیم، یعنی گوتیک نیز نفوذ یافت.
بالاترین قدرت نظامی هخامنشیان شش لشکر بود که با «سپاه جاودان» هفت لشکر را تشکیل میدادند و بدین گونه تعداد کل لشکرها به عدد مقدس هفت میرسید.
در بررسی ارتش هخامنشی، یکی از جنبههای اعجاب برانگیز آن وجود همین سپاه جاودان است. این سپاه مرکب از ده هزار نفر بود که «سپاه آماده باش» شاهنشاه ایران را تشکیل میدادند و نگهبانان شاهی بودند. این سربازان را از این روی «جاودان» مینامند که با مردن یا کشته شدن یکی، بیدرنگ فرد دیگری به جای او قرار میگرفت. به این ترتیب، تعداد افراد این گارد همواره ده هزار نفر باقی میماند.
تصویر سربازان جاویدان را در نگارههای جبهه شرقی آپادانا، یعنی همان نمای اصلی و نخستین تالار بار تخت جمشید، پشت سر شاه که بر تخت نشسته، در سه ردیف روی هم میتوان دید. در این تصویر، تعداد حدود صد سرباز به نمایندگی از ده هزار سرباز نقش شدهاند.
لباس بلند چین دار هخامنشی، کفش ایرانی سهبندی و نوار بیگره دور سر آنان نشان از پارسی بودن این افراد دارد.
ایرانشناسان از این نقوش نتیجه میگیرند که همه افراد «ده هزار جاودانان» از پارسها بودهاند. نیزه دست همه این سربازان در قسمت پایین به یک انار کوچک ختم میشود. از اینرو، یونانیان آنان را «سیب بر» نامیدهاند.
فرمانده کل گارد جاویدان فرمانده کل سپاه ایران نامیده میشد و از قدرت فوقالعادهای برخوردار بود. این فرمانده را شاه از افراد خانواده خود و یا از میان دوستان طرف اعتمادش برمیگزید.
بر همه سپاه یک «سپاهبد» یا سپهبد (سپادپیتی) فرمان میراند. این سپاهبد یا خود شاهنشاه بود یا یکی از سرداران نامی.
یکی از خصایص دوره هخامنشی،شرکت خود سپاهبدان و سرکردگان در نبرد بود و تعداد زیادی از آنان هم در میدانهای جنگ کشته شدند. مثلا از یازده پسر داریوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشکرکشی به یونان از دست دادند.
به گزارش استرابون، تاریخدان و جغرافیدان یونانی، سربازان ایرانی را از ۲۰ تا ۵۰ سالگی در ارتش به خدمت میگرفتهاند. تمرینهای سپاهیان ایرانی به ویژه پسران نجبا بسیار دشوار بود و باید انواع ورزشها، ساختن انواع ابزارها، تیراندازی و نیزهپرانی و نیز استقامت در جاهای سخت و راههای طولانی را میآموختند تا ورزیده شوند و بیش از همه باید حقیقتگویی را میآموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نیز می پوشیدند و کلاهی آهنین بر سر میگذاشتند.
آنگونه که از تصاویر و یافتههای باستانشناسی بر میآید، ابزار جنگی سپاهیان هخامنشی عبارت بود از: نیزه و تیر، سپرهای کوچک و هلالی بافته شده از نی، سپرهای بیضی شکل دارای یک برآمدگی فلزی در وسط به نام گل سپر که معمولا تصاویر زیبایی بر آن نقش شدهاند، سپرهای بزرگ و مستطیلی، دشنههای ایرانی که دسته آنها طبق عادت معمول ایرانیان به صورت سر یک جانور ساخته میشد، دشنهای کوتاه به نام «اکیناکه» که به کمر میآویختند، چاقوهایی که دسته آنها به شکل حیوانهایی مانند شیر، گاو و بزکوهی ساخته شده بود و کمان که مشخصه قومیت ایرانی بود، به همراه کماندانی که خاص ایرانیان بود.
یکی از اختراعات تازه ایرانیان در عصر پرتحرک سده پنجم پیش از میلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. این ارابه از هر طرف نیزه و شمشیرهای تهدیدکننده و در مرکز چرخها کاردهای داس مانندی داشت که نوک بعضی به طرف پایین و برخی دیگر به طرف بالا خمیده بود.
این کاردها هر چیزی را که بر سر راه اسبهای در حال تاخت قرار میگرفت، تکهتکه میکرد. در حقیقت ایرانیان پیروزیهای خود را تا پایان سده چهارم پیش از میلاد مدیون این اختراعاند.
همچنین تشکیلات منظم و کارآمدی برای پیامرسانی داشتند: پیکهای شاهی در راههای بزرگ هر ساعت اسبی را که تاخته بودند، با اسبهای تازه نفس عوض میکردند و به این ترتیب، پیامها را با شتابی خارقالعاده از جایی به جای دیگر میرسانیدند. ایرانیان پیش از هر کارزار و پیش از هر اقدامی، ابتدا نقشه جنگی میکشیدند و در انجمنی از سران لشکر نقشه را به دقت مورد بررسی قرار میدادند. کاری که بعدها در سراسر دنیا به اصلی مهم در جنگها بدل شد.
از توصیفات سپاهیان و ارتش که در دوره هخامنشی بگذریم، آنچه در تاریخ جنگهای هخامنشی و در طول تاریخ ایران شاخص و مایه مباهات هر ایرانی است، روح فتوتی است که در میان سپاهیان ایران بود و نمود اعلای آن را در شخصیت کورش کبیر میتوان یافت. ایرانیان به هر دشمنی که پناه و زنهار میخواست، روی خوش نشان میدادند و معمولا تقاضایش را میپذیرفتند و با زندانیان با محبت رفتار میکردند. با نجبا و شاهان اسیر شده رفتاری شایسته آنان در پیش میگرفتند.
کورش همه شاهانی را که از وی شکست میخوردند، تکریم میکرد و به آنان زمین و ملک یا حتی حکومت ناحیهای را میبخشید تا در آسایش زندگی کنند. جوانمردی وی چنان بود که دشمنان سرسختش تبدیل به دوستانی وفادار و دلسوز شدند. نمونه بارز این شاهان میتوان به کرزوس، شاه لیدی، اشاره کرد. روحیهای که در تاریخ ایران تداوم پیدا کرد و در قالب چهرههای پهلوانی و پس از اسلام، عیاری، بارها و بارها ظهور کرد.

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

هنر موسيقي درايران عمري به بلنداي تاريخ سرزمين آريايي دارد. درايران باستان هنگام برآمدن و فرو رفتن خورشيد گروهي به نواختن طبل و كرنا مي‌پرداختند. درآن‌زمان3نوع موسيقي‌آئيني،بزمي و رزمي مرسوم بوده است. همچنين درجشن‌هاوروزهاي تاريخي و ملي نواي موسيقي‌ايراني بگوش مي‌رسيد. مي‌توان به طور خلاصه تاريخ موسيقي ‌ايران باستان را به هفت دوره تقسيم نمود :

 

۱- پیشدادیان(۲۴۴۱ سال- از ۳۵۶۹-تا ۱۱۲۸ قبل از میلاد)

۲-کیانیان(۴۲۰سال از ۱۱۲۸ تا ۷۰۸ق م)

۳-ماد ها (۱۵۸ سال از ۷۰۸ تا ۵۵۰ ق م)

۴-هخامنشیان ۲۲۰ سال از ۵۵۰ تا ۱۸۷ق م)

۵-سلوکیه(۱۴۳ سال از ۳۳۰ تا ۱۸۷ ق م)

۶-اشکانیان(پارتها) (۴۷۵سال از ۲۴۹تا۲۲۶بعد از میلاد)

۷-ساسانیان(۴۲۰ سالاز ۲۴۹ تا ۶۴۶ب م)

۱- پیشدادیان

برای شناخت موسیقی  دورهء  پیشدادیان به سنبل های اساطیری شاهنامه به عنوان

سند یاد می کنیم .

فردوسی شاعر و مورخ بزرگ ایرانی توسط خاطرات نیاکان ما گنجینهء ملی ایرانیان را

بوجود آورد و شاهنامه را به سه بخش

اساطیری ( از پادشاهی کیومرث تا ظهور فریدون)

پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا کشته شدن رستم)

تاریخی (از اواخر عهد کیانیان تا مرگ یزدگرد سوم)

تقسیم کرد.

         سخن هر چه گویم همه گفته اند

                                                           بر باغ دانش همه رفته اند 

فردوسی در شاهنامه از هوشنگ اولین پادشاه پیشدادیان و نبیره کیومرث یاد می کند

همینطور نام های تهمورث، جمشید ، ضحاک ، فریدون ، ایرج ، منوچهر را آورده است.

فرد.سی در پادشاهی تهمورث از کوس یاد می کند:

         چو این کرده شد  ماکیان و خروس

                                                           کجا بر خروشید که زخم کوس

 

کوس بزرگترین ساز آلات کوبه ای که در ساختمان آن پوست بکار رفته و در میدان های

نبرد تحت عنوان کوس رویین نیز بکار می رفته و در جای دیگر از کرنای سخن می گوید:

            ز بس های و هوی و جرنگ و درای

                                                            بکردار  تهمورثی  کرنای

 

در زمان جمشید از رامشگر یاد می کند:

             بزرگان  به  شادی  بیاراستند

                                                 می و جام و رامشگران خواستند

 ۲) کیانیان

با آمدن کیقباد که نامش با کی همراه است ، در شاهنامه دورهء  کیانیان آغاز می شود.

در این دوره به تدریج جنبه های اساطیری شاهان کاسته می شود و شخضیتهای پهلوانی آنها ظاهر می شود.

فردوسی در شاهنامه می نویسد: رستم جهان پهلوان به دستور زال برای آوردن کیقباد رهسپار کوه البرز می شود. در دیدار رستم و کیقباد فردوسی از سرود و رامشگری یاد می کند.

          نشستند خوبان بربط نواز                        یکی عود سوز و یکی عود ساز

سرایندهء این سخن ساز کرد                            دف و چنگ ونی را هم آواز کرد

 

در این دوره مشاهده می کنیم فردوسی از سازهای بربط ، دف و چنگ و نی سخن می گوید

و می توان دریافت که در این دوره موسیقی بزمی بوده است.

 ۳) ماد ها

در مورد موسیقی دوره مادها مدارک بیشتری وجود دارد.

اولین موسیقیدان این دوره شخصی بنام  اوگارِِس بوده که در دربار آستیاک آخرین پادشاه ماد

زندگی می کرد.

او انقراض پادشاهی آستیاک را بدست کورش پیش گویی کرده بود.

موسیقیدانان در دربار پادشاهان ماد از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده اند.

 ۴) هخامنشیان

دولت هخامنشیان توسط کورش کبیر پایه گذاری شد.

مورخین می نویسند در این دوره سه نوع موسیقی وجود داشته : مذهبی ، بزمی و رزمی.

۵) سلوکیان

دولت هخامنشی به دست اسکندر منقرض شد و به دست سردار یونانی سولوکوس بنیان گذاری شد.

در این دوره موسیقی ایران تحت تاثیر موسیقی یونان قرار گرفت.

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:,

توسط مهرداد تولایی |


طب در ايران باستان

در اساطير کهن ايران باستان، تشخيص و درمان را به جمشيد يکي از پادشاهان سلسله داستاني ايران نسبت داده اند. در داستان هاي ملي ايران نيز به جمشيد به عنوان يکي از پادشاهان پيشدادي اشاره شده و در اوستا آمده است که جمشيد نخستين کسي است که اهورا مزدا دين خود را به او سپرد. بنابر اشعار حکيم ابوالقاسم فردوسي، جمشيد پاشاه پيشدادي، داروهاي معطر و گياهي راساخت، پزشکي و درمان مردم را منظم کرد، بيماري ها را تشخيص داد و براي درمان هر بيماري دارويي شفابخش تدارک ديد.
اوستا، فريدون را نخستين پزشک دانسته که علاوه بر طبابت، دامپزشکي هم مي کرده است . فريدون از بزرگان داستاني اقوام مشترک هند و ايراني و از پادشان سلسله پيشدادي است که به ياري کاوه آهنگر و مردم به حکومت ضحاک پايان داد . در اوستا آمده است، اهورا مزدا به زرتشتمي گويد:
"تريته (فريدون) نخستين طبيب خردمند و رويين تن و فرخنده بود که بيماري و مرگ را را به بند کشيد و براي نخستين بار با کارد و آتش ، تب و ناخوشي را از تن انسان دور کرد . او بود که به جستجوي داروها و شيوه هاي درماني برآمد و ..."
از مطالعه منابع و مأخذ مختلف چنين استفاده مي شود که تا 700 سال پيش از  ميلاد، اثري از رخنه پزشکي و درمان اقوام ديگر در طب و طبابت ايران ديده نمي شود، ليکن از آن تاريخ به بعد به سبب تشکيل دولت هاي نيرومند و جهانگير مانند ماد و هخامنشي و به علت گسترش کشور و نفوذ ايرانيان به قلمرو ديگران، مبادلات اقتصادي و فرهنگي و علمي ميان ايران و چند تمدن باستاني مانند بابل، آشور، مصر و هند رواج يافته و بدين ترتيب، طب و طبابت ايران با پزشکي و درمان و اوهام و خرافات آنان اختلاط و امتزاج پيدا کرد . منتهي پس از ظهور بقراط، پزشک عاليقدر و مشهور در سال 460 پيش از ميلاد و تأثير چشمگير تمدن يوناني و اختلاط تمدن ايرانيان با آنان و جنگ هاي بين ايران و يونان، پاي طب يوناني به ايران باز شد و اثرات زيادي در پزشکي ايران باقي گذاشت. برخي معتقدند که اصول و مباني پزشکي و تعاليم آن ابتدا توسط ايرانيان به يونان انتقال يافته و مکتب زردشت (مزديسنا) خيلي پيشتر از مکاتب پزشکي يونان وجود داشته است . دکتر سيريل الگود مي گويد:
"ترقي علم پزشکي در ايران پيشتر از يونان بوده است."

دکتر الگود براساس تحقيقاتي که به عمل آورده مي نويسد: يوناني ها در قرن هفتم پيش از ميلاد درعلم طب پيشرفت قابل ملاحظه اي نکرده بودند، اما در قرن پنجم قبل از ميلاد يعني دويست سال بعد، ترقي زيادي کردند . وي ترقي و توسعه يوناني ها را ناشي از اختلاط با ايرانيان و استفاده از منابع علمي ايراني مي داند و ثابت کرده است که بندهشن از نوشته هاي هيپوکراتس قديمي تر بوده و ترجمه بسيار از عبارات بندهشن در آن آمده است.
 

مکتب ديگري که در تاريخ مشاهده مي شود مکتب سده اکباتان است . اين مکتب صد سال پس از زردشت توسط يکي از شاگردانش ايجاد گرديد . مکتب سده اکباتان، طب و طبابت آن زمان را عهده دار بود . در اين مکتب حکمت، نجوم، طب و جغرافيا آموزش داده مي شد و 100 شاگرد در آن مشغول تحصيل بودند . مطالعه منابع زردشتي حاکي از آن است که امور پزشکي ايرانيان در دست هيات ويژه اي از مردان بود . پزشکان عالي ترين طبقه را تشکيل مي دادند . مهم ترين مدارس پزشکي در ري، همدان، تخت جمشيد (پرسپوليس) داير بود . در اين شهر ها بيمارستان، پزشک و دارو نيز وجود داشت. تحصيل در مدارس پزشکي، نظري و عملي بود و چندين سال طول مي کشيد.
با تشکيل دولت هخامنشي مصرف گياهان دارويي رونق بيشتري يافت . به نحوي که در پايان دوره هخامنشي، ايرانيان نزديک به 60 گياه دارويي را مي شناختند. در زمان ساسانيان با ايجاد دانشگاه گندي شاپور (جندي شاپور ) در خوزستان و گردآمدن پزشکان يوناني، هندي و ايراني در آن دانشگاه و مراجعه علاقمندان علم طب به بيمارستان گندي شاپور، ورود و صدور گياهان دارويي به ايران و بالعکس وسعت زيادي يافت.به عبارت ديگر در دوران پادشاهي سلسله ساساني، جنبش هاي علمي، تأسيس دانشگاه ها ومراکز علمي به مراتب، بيشتر از دوره هاي پيشين يعني هخامنشيان و اشکانيان بود . در اين دوره،علم پزشکي با استفاده از متخصصين و تأليفات يوناني، هندي و زردشتي احياء گرديد و سروسامان يافت به طور کلي پزشکي و ساير علوم و مهارت ها در راه رشد و گسترش گام نهادند.
کريستينسن در اين زمينه در کتاب ايران در زمان ساسانيان مي نويسد:
 "همه اقوام جهان برتري ايرانيان را اذعان داشتند، خاصه در کمال دولت و تدابير عاليه جنگي و هنر رنگ آميزي و تهيه طعام و ترکيب دوا و طرز پوشيدن جامه و تأسيسات ايالات و ... "
اين ترقي و توسعه در دوره پادشاهي دراز مدت انوشيروان و در طول فعاليت دانشگاه و بيمارستان گندي شاپور به اوج شکوفايي خود رسيد . انوشيروان لقب خسرو اول ملقب به دادگر، بيست و يکمين پادشاه ساساني (جلوس 531 - فوت 579 ميلادي ) فرزند قباد ساساني است . انوشيروان شهر گندي شاپور را تقويت کرد و توسعه داد و از نظر تاريخ پزشکي بزرگترين پادشاه ساساني بود که در مکتب نويسندگان غرب به خسرو کبير و در آثار مؤلفان عرب به کسري معروف شده است . در زمان انوشيروان آثار نويسندگان مهم يونان و هند همچون افلاطون و ارسطو به پارسي ترجمه شد. برزويه طبيب از جمله مشاهير پزشکي در زمان انوشيروان است . برزويه دو کار بسيار مهم انجام داد. يکي اين که مطالب و اطلاعاتي از پز شکي و گياهان دارويي شفابخش را از هندوستان به ايران آورد و دوم آن که کليله و دمنه را به امر انوشيروان پنهاني وارد ايران نمود.
 
دانشگاه گندي شاپور مقارن  مله اعراب به ايران در اوج اعتلا و افتخار خود بود . شهر گندي شاپور در سال 19 هجري قمري بدون جنگ و خون ريزي توسط اعراب تصرف شد.هر چند پس از فتح شهر، دانشگاه و بيمارستان آن افزون بر دو قرن برجاي ماند و خدمات زيادي به اعراب نمود ليکن ديگر آن شکوه و رونق دوران ساساني خصوصاً عهد انوشيروان در آن ديده نمي شد. خلفاي عباسي کمتر به آن توجه داشتند و پس از آن که مدرسه و بيمار ستاني در بغداد تأسيس شد بيشتر به آن پرداختند و از توجه به گندي شاپور چشم پوشي کردند . ظاهراً در عهد خلفاي عباسي، بيمارستان گندي شاپور بدون کمک مالي توسط پزشکان آنجا اداره مي شد و رياست آن بر عهده خاندان بختيشوع که از عيسويان نسطوري ايران به حساب مي آمدند، بود . در هرصورت گندي شاپور تا نيمه اول قرن هشتم هجري قمري هنوز پابرجا بوده است و اما امروزه خرابه هاي کانون علمي و صنعتي دوره ساسانيان که شاه آبادن اميده مي شود در حدود 12 کيلومتري شمال غربي شوشتر قرار گرفته، نشاندهنده جايگاه نخستين دانشگاه و بيمارستان ايران است.

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

    

          درود اهورا مزدا بر ایرانیان      

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

 

 

روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردن:

خداوندا اهورا مزدا ای بزرگ آفریننده آفریننده این سرزمین
بزرگ،سرزمینم ومردمم راازدروغ و دروغگویی به دور بدار
بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید؟فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی دعا مینمودید؟

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خوشکسالی ...

انبارهای اذوقه وغلات می سازیم

دیگری اینگونه سوال نمود: برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟

ایشان جواب دادند: قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم

گفتند:برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟

پاسخ دادند: نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم

و همینگونه سوال کردندوبه همین ترتیب جواب شنیدند...

تا این که یکی پرسید: شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود؟!

وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند :
من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟ پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم...که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین آن دروغ است

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |


فرو رفتن در غم و اندوه هیچ کس را در دین مومن نمی سازد

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 اسفند 1398برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

گائوماته ، گئوتمه بودا ، هومان و ایّوب و لقمان نامها و وجوه متفاوت زرتشت سپیتمان هستند:

« زرتشت همان گئوماتای مغ،مصلح اجتماعی بزرگ عهد نخستین پادشاهان هخامنشی است»

این عنوان که برای نخستین باراز طرف این جانب جواد مفرد کهلان، نگارندهً کتابهای “گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران” و “نیاکان باستانی کُرد” مطرح می شود، در وهلهً اول بسیارتعجب آوربه نظرخواهد رسید، ولی مطمئن هستم که بعد از ارائهً دلایل آن، استبعاد آن ازبین رفته و این امرتاریخی مهم جلب رضایت خواهد نمود. ابتدا باید بگویم که ا.م.دیاکونوف، مؤلف تاریخ ماد در بحثی که از سقوط دولت ماد به دست کورش هخامنش و هم چنین اصلاحات اجتماعی و اقتصادی گائوماته وموضوع قتل وی به عمل آورده، به نقل از مورخین باستانی یونان یعنی هرودوت و کتسیاس و با استعانت از هرتسفلد ایرانشناس آلمانی می گوید که سپیتمه(پدرزرتشت) با آمیتی دا (“دانا منش”) دختر آستیاگ ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو پسر گردید که موسوم بودند به سپیتاک (به معنی لفظی “فردسفید ومقّدس”،همان زرتشت) و مگابرن(“دارندهً ثروت بسیار”) که بعد از۵۴۶ سال پیش ازمیلاد از طرف کورش هخامنشی والی ولایات دربیکان در سمت باختر(بلخ) و هیرکانیه (وهرکانه، گرگان) گردیدند این مطلب حاوی اسناد تاریخیِ بسیار مهّمی است، چه این هر دو ولایت درآن زمان تحتِ نظر ویشتاسپ (گشتاسب، پدر داریوش) ساتراپ ولایت بزرگ پارت اداره می شدند. مطالب مذکور را تاریخِ اساطیریِ ایران و منابعِ یونانی هر دو تأیید میکنند: خارس میتیلنی مّورخ ورئیس تشریفاتِ دربار اسکندرمقدونی در ایران نشان می دهد که کورش حّداقّل تا سال۵۴۶ پیش از میلا د خویشاوند و حامی خویش یعنی ویشتاسپ (گشتاسب) را به حاکمیت ولایات ماد سفلی و ماد کوچک(آذربایجان) برگزیده بود و وی به همراهِ برادرش زریادر(زریر) وزرتشت، فرمانروایِ شهر رغهً آذربایجان براین مناطق حکمرانی می کرد: شهر رغهً آذربایجان در کوهپایهً جنوب غربی کوه سهند قرار داشت و همان شهری بوده که بعدها با نامهای گنجک، کزنا، هروم، برزه و بردع نامیده می شد و مکانش درحدود ۸ کیلومتری جنوب شرقی شهر مراغه ( رغهً بزرگ یا شهرمتمایزاز رغه) قرار دارد.طبق مندرجات اوستا کورش (فریدون) بعد ازسال۵۴۶ پیش ازمیلاد زریادر(زریربرادر گشتاسب ) را به حاکمیت این نواحی بر گمارده و ویشتاسپ (گشتاسب) و پسران سپیتمه (یعنی سپیتاک و مگابرن) را به حاکمیت نواحی پارت وباختر و گرگان منسوب نموده است. هرتسفلد ایرانشناس بزرگ و تیزبین آلمانی تا اینجا کُنه وقایع را به درستی پیگیری کرده ، ولی در ادامه سرنخ وقایع را گم می کند.

چون همین برادران سپیتاک و مگابرن همان کسانی هستند که در تواریخ یونانی به اسم برادران مغ معروف گردیده اند و اسامی و القابشان به صور سمردیس (تنومند، یا دارای دههای فراوان) و اُروپاست (دارای انبارهای گسترده) وپاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی ) ذکر شده است. به قول هرودوت، کمبوجیه وقتی که به سمت مصر لشکرکشی می نمود پاتی زیت (موبد نگهبان سرودهای دینی) را به نیابت سلطنت خویش بر گزید و ادارهً امور کشور را در غیاب خود بر وی محّول نمود. امّا چون بعد از گذشت سه سال و اندی شایعات فوت کمبوجیه در مصر، بر وی رسید حکومت خویش را رسمی اعلام نمود. هرودوت می گوید که برادران مغ مشترکاً حکومت می رانده اند. امّا کتسیاس فقط از حکومت یک مغ که همان گئوماتای (یعنی«دانایِ سرودهای دینی») باشد،سخن می راند. به هر حال این مغ برادری به نام مگابرن (ثروتمند) داشت که مفهوم لغوی نامش که به صور مرگید (دارای زمینهای فراوان)، پرومیس(دارای ثروت بسیار) و سمردیس (ثروتمند) نیز آمده ، وی را از القاب و اسامی برادرش گائوماته متمایز می سازد؛ لذا این القاب دیگر گائوماته بوده که با نامهای فرزند پسر کوچک کورش یعنی وه یزداته بردیه (“بلندقامت”) و تنائوکسار(“تنومند”) یکی بوده است. نام بردیه (بردیس) یک شباهت لفظی هم با نام دیگر وی سمردیس(مردیس) داشته است.

بنابراین دروغی عمدی درپدید آمدن نام بردیهً داماد درکار نبوده است و سپیتاک بردیه بلند قامت وتنومند مغ خود بردیه واقعی دیگری بوده است که لابد پیش پارسیان هخامنشی به بردیه دروغین معروف گردیده ست. گفتنی است که قامت تصویر گئوماتای مغ دردخمهً وی به نزدیکی روستای سکاوند شهرستان هرسین کرمانشاه در سمت نهاوند(نیسایهً باستان) همان سیکایااواوتی کتیبهً بیستون به معنی لفظی جایگاه نیک که بر دیوارهً غارکندی کاری شده است، حدود۱۸۷ سانتیمتر است. مردم عامی ایران آرامگاههای بی نام و نشانی را در سرتا سر ایران پرستش کرده و نیازمی گزارند که از خود منشأ هیچ اثر مهمی نبوده اند و تنها بزرگیشان انساب احتمالی آنان به امامان شیعه می باشد، در حالی که آرامگاه دخمه ای شکل این رهبر و پیغامبربزرگ عدالت اجتماعی خاورمیانه و جهان در کنجِ روستای سکاوند شهرستان هرسین قرنهای متمادی است که به فراموشی سپرده شده است. کشندهً افسانه ای بردیه پسر کورش نیز در تواریخ یونانی و تاریخ اساطیری ایران یاد گردیده است: وی پرکساسپَ (به معانی کشنده فرد برازنده ونیرومند، دارای اسب سرکش=ویشتاسپ یا بسیار پرده پوش) نام داشته است، همان که در کتب پهلوی تحت نام توری براتروخریش(تورانی مضروب کننده رخ برادر) در واقع همان ویشتاسپ پدر داریوش یا جاماسپ (یعنی کشندهً مغان ، داریوش) آمده و دامادِ زرتشت معرفی شده است. بنابراین برخلاف گفتهً تروگ پمپه، گئومات قاتل بردیه (تنائوکسار یعنی بزرگ تن، پسر یا پسرخواندهً کورش سوم) نبوده بلکه خود وی می باشد. مطلب بسیارمهم وکلیدی که درمنابح یونانی دررابطه با بردیه ها آمده همانا محلهای حکمرانی بردیه (دراصل بردیهً مغ) می باشد که دریک جا ماد و ارمنستان (بنا به گفتهً گزنفون) و درجای دیگر باختر (بلخ، نزد کتسیاس) عنوان گشته است. میدانیم این هردو جا طبق منابع کهن یونانی و ایرانی محلهای فرمانروایی زرتشت سپیتمان نیز بوده اند که درست در همان مقطع زمانی می زیسته است. بنابراین زرتشت لفظاً یعنی دارندهً عصای حکومتی زرین، لقب سپیتاک (نورانی) یا همان گائوماته (دانای سرودهای دینی) بوده است؛ چه این هردونیزساتراپ باختربه شماررفته اند. کتسیاس نام اصلی گائوماته را سپندات آورده که به معنی مخلوق مقدّس است.

طبق اوستا و کتب پهلوی این اسم در متعلق به قاتل وی یعنی داریوش نیز بوده است. دلیل این امر باید صلاح دیدهای سیاسی بوده باشد که سپیتاک (سپید و نورانی) یا سپندات (مخلوق مقدّس) را نام داریوش گرفته است. این مخلوط سازی اسامی باعث مغشوش شدن اسامی و سرنوشت آنان در اساطیر ملّی ایران نیز گردیده است؛ چه درآن جا مبلغ دین زرتشتی، سپندات (اسفندیار) نامیده شده که از سوی دیگرهمان داریوش پسر ویشتاسپ (گشتاسب) است.وی درآغاز حکومتش به دست رستم (یعنی پهلوان) که در این جا هم یادآورگائوماته بلندقامت و هم خود داریوش است، کشته میشود. بی جهت نیست که شکل ظاهری نام قاتل زرتشت یعنی براتروش(زخمی کنندهً روی برادر) داریوش (همان آنتاریوش مصریها ) شباهت پیدا می کند. به نظر می رسد این استتار عمدی بوده است. بنابراین زرتشت تنها یک مغ سادهً درباری دربارساتراپ ماد و پارت یعنی گشتاسب، نبوده است؛ بلکه خود حکومت عاجل چهارساله ای در ایران داشته است که رعایای ایرانی درتاریخ خود هر گزشاهد عدالت اجتماعی این چنینی، که وی به وجود آورد، نه بوده اند. بی جهت نیست که هرودوت، پدرتاریخ در باب مقتول شدن وی می گوید: « همه درآسیا به خاطرقتل وی افسوس خوردند و به سوگ نشستند.» قسمتی ازگفتارمحمدجوادمشکور را در باب وی ازکتاب خلاصهً ادیان، بدون دخل و تصرف به عینه در این جا بیان می شود: « گئوماتای مغ روش اشتراکی داشت و مانند لیکورگ یونانی اراضی وسیع و گله های بی شمار و بردگان بسیار از اشراف و ثروتمندان بگرفت و اراضی و گله ها را تقسیم و بردگان راآزاد کرده به کشاورزی گماشت. او بیش از هفت ماه نتوانست پادشاهی کند ، ولی در این مدّت کوتاه به اصلاحات اجتماعی بزرگی دست زد.» در این جا مهمترین دلایل و قرائن یکی بودن گئوماتای مغ با سپیتاک و سپیتمان زرتشت را به اختصار ذکر می کنیم:

۱) سپیتاک و زرتشت (زراتوشترا) هر دو از خاندان سپیتمه یاد شده اند. به وضوح به نظر می رسد نام یا لقب اساطیری پدر زرتشت یعنی پوروشسپ (دارندهً اسبان فراوان یا اسبان پیر)، درمعنی اخیر به قرائن از ترجمهً نادرست خود نام زرتشت (زرتوشترا) که در اصل به معنی دارندهً تن زرین است به دارندهً شتر پیر حادث شده است. این نام را به معنی دارندهً اسب خاکستری نیزآورده اند که آذریها حالا مفهوم آن را به ابوالفضل العباس اختصاص داده اند. یعنی ظاهراً یک سنّت زرتشتی در این جا صورت شیعی گرفته است. نام مگابرن ، برادر گئومات را هرودوت به مفهوم عامیانهً آن “مغ گوش بریده” آورده است.

۲) برادران مغ یعنی سپیتاک (زریادر) و مگابرن (ویشتاسپ کیانی) ظاهراًهر دو زیر نظر وحمایت ویشتاسپ (گشتاسب) پدر داریوش بودند، چه آن وقتیکه ایشان در سمت ماد حکومت رانده اند، چه آن هنگام که به سمت باختر(بلخ) وهیرکانیه (گرگان) نقل مکان کردند. چنانکه گفته شد روایات تاریخی اساطیری ملّی ایران نیز از حکومت گشتاسب و زرتشت در دو مقطع زمانی مختلف هم در سوی ماد و هم در سوی پارت و باختر سخن گقته اند. ا. م. دیاکونوف موًلف تاریخ ماد می گوید که” ممکن است بردیه (مرد بلند قامت) پسر آمی تیدا(دختر آستیاگ) و کورش به شمار رفته باشد.” در این صورت از بردیه در این جا خود همان گائوماته سپیتاک (زرتشت سپیتمان) منظور شده است؛ چه نام کورش در این جا به سبب همنامی پسرواقعی مفروضش بردیه با پسر خوانده اش بردیهً مادی (گائوماته مغ) وارد روایت این رابطهً فامیلی شده است. بنابراین ازدواج کورش هخامنشی با آمی تیدا، دختر آستیاگ صوری بوده و نوادهً آستیاگ و پسر ماندانا بودن وی نیز افسانه می نماید: مسلماً نامهای ماندانا (دانای خانه) وآمی تیدا (دارای بینش) نامهای تاریخی دختران فرائورت و آستیاگ را ارائه می کنند. مطابق اوستا و شاهنامه، فریدون (کورش) با دو تن از همسران آستیاگ مغلوب شده به اسامی سنگهواک (دانای سخن و آواز) و ارنواک (آواز خوان) ازدواج می نماید، ولی سخنی از نوادهً آستیاگ (ضحاک) بودن وی یا ازدواج او با دختر آستیاگ در میان نیست.قابل توجه است که نام فرنگیس اساطیرسکایی مادی پارسی که در رابطه با همین خاندان است، مترادف با بلقیس وزلیخای اساطیر اسلامی به معنی پرگیسو می باشد. سنگهواک (هومایه) و ارنواک (واریذکنا یعنی دارای باغهای معلق) نامهای اوستایی آمیتی دا و آموخه ، دختران آستیاگ و دومی همچنین یادآور نام همسر لیدیای آستیاگ یعنی شاهدخت آریونه دختر آلیاتس میباشند.

۳) زمان کشته شدن زرتشت دقیقاً در همان دورهً مقتول گردیدن گئوماتای مغ رخ داده است، چه به طوری که می دانیم روایات اوستایی بعد از این واقعه به خاموشی می گرایند و از تواریخ بعدی سخن نمی گویند. دلیل اصلی یکی بودن زرتشت (سپیتاک) پسر سپیتمه (نورانی) یکی همین معاصربودن و حکمران بودن آنان و همچنین القاب مغ (دانای دانش سحرانگیز) و زوتر (سرور روحانی) ایشان است، دیگری این که این تنها گائوماته (دانای سرودهای روحانی) بوده که در شرایطی قرار داشته که عملاً می توانست با انگیزه به جمع آوری سرودهای حماسی نیاکان کیانی مادری خود یعنی اوستا (اشعار ستایش) بپردازد، نه یک زرتشت فرضی به عنوان روحانی و شاعر دربار ساتراپ ماد و پارت و باختر یعنی گشتاسب نوذری (هخامنشی) که خود از خاندانی بود که حکومت کیانیان پیشین (فرتریان ، مادها) را بر افکنده بودند. ثالثاً چنان که گفته شد یکی بودن مکانهای حکومت بردیه (مرد بلند قامت) که در اصل منظور به اصطلاح بردیه دروغین پارسیان وزرتشت سپیتمان می باشد؛ چه به طوری که ذکر گردید ماد کوچک (آذربایجان) و باختر(بلخ) همزمان، هم محلهای فرمانروایی این بردیهً مغ و هم نواحی فرمانروایی زرتشت سپیتمان به شمار رفته است. که این خود این همانی زرتشت پسر سپیتمه (سفید رخسار، نورانی) با گئومات سپیتاک را به وضوح ثابت می کند. بنابراین اگر به دنبال قبله ای زرتشتی برآئیم این قبله بی شک همان دخمهً گائوماته زرتشت در سمت قصبهً سکاوند شهرستان هرسین استان کرمانشاهان خواهد بود.

۴) ممکن نبود که یک شاعرو روحانی درباری دربار یک ساتراپ همانند گشتاسپ بدون هیچ اقدام مهم سیاسی بتواند قلب تمام ملّتهای امپراطوری بزرگ هخامنشی، حتّی ماورائ آن را به راحتی اشغال کند.امّا یک روحانی انقلابی در مقام گئومات که هم یک مصلح بزرگ اجتماعی بود و هم از طرف مادر به خاندان وجیه المله کیانی (مادی) تعلق داشت، در موقعیتی قرارداشت که به سادگی می توانست بدین امر مهم نائل گردد؛ لذا وی همان سپیتاک پسرسپیتمه بوده که در تواریخ، بیشتر تحت القاب گئوماتای مغ و زرتشت سپیتمان معروف گردیده است. داریوش روز قتل گائوماته را دهم بغیادیش (مهر ماه) آورده است: این واقعه به دست داریوش و شش تن از همدستان وی که نجبای پارس بودند به سال ۵۲۲ پیش از میلاد در سیکایا آواوتی ایالت نیسایه یعنی همان قصبهً سکاوند شهرستان هرسین که دخمهً منقوش به عکس جالب زرتشت در آن قرار دارد، روی داد.

۵) فرض وجود دو مغ بزرگ مادی که تحت نظر گشتاسب، پدر داریوش همزمان با هم ، در مقام رئیس ایالت در هر دو ایالت جداگانهً شهر رغهً آذربایجان (پایتخت ماد کوچک) و باختر (بلخ) حکومت کرده باشند، تناقض گویی آشکاری است. بنابراین، این دو قهرمان بزرگ سیاسی و فرهنگی تاریخ ایران فرد واحدی بوده اند و بس. در اوستا نام برادر سپیتاک (زرتشت) یعنی مگابرن(ثروتمند)، حاکم هیرکانی (گرگان)، ثری میثونت (دارندهً ثروت سه برابر) آمده است. کتسیاس خود سپیتاک را تحت سه نام زرتشت، تنائوکسار،سپندات (سپیتاک) حاکم باختر (بلخ) آورده است.

۶) تعلق داشتن خانوادهً مادری زرتشت سپیتمان (سپیتاک) به کیانیان (پادشاهان ماد) طبیعتاً وی را محبوبتر از دیگر روحانیون مغ می نموده است. خصوصاً که قدرت جسمانی و روحانی وی نیز آن را تکمیل مینموده است : پدر بزرگ مادری وی یعنی فراهیم ُروان(یعنی دارندهً ثروت و روغن وسیع) به وضوح همان آستیاگ آخرین پادشاه ماد است که نامش به همان معنی ثروتمند می باشد و دوغدو (دانای سخن) مادرزرتشت، همان آمی تیدا (دانای آشیانه ) است که دختر آستیاگ بوده است. بی جهت نیست که در اساطیر مربوط به زرتشت بیشتر روی خانوادهً مادری وی تاًکید شده است. در اوستا همچنین نام دخترکوچک زرتشت (زرتشت کیانی) یعنی پوروچیستا به معنی پردانش وجه تسمیهً مشابهی دارد.


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |

کورش بزرگ، پدر نامی ِ ایران زمین و بنیان گذار فرهنگ ِ  دوستی و بخشایش در میان فرمانروایان  (از جمله افتخارات ملت نجیب ایران) است، کسی که بر خلاف بسیاری از افسرداران تاریخ در اوج قدرت معنای راستین «حقوق بشر» را به جهانیان آموخت، گوهر نابی که  امروز ِ جهان امروز بسیار به آن نیازمند است، در زیر گزیده‌ای از سخنانی می آید که جهانیان پیرامون این انسان کامل گفته‌اند، لازم به ذکر است که این سخنان آگاهانه و به دو دلیل گلچینی از سخنان اندیشمندان غربی است، نخست: یادآوری این نکته که جام جم و گوهر مقصود همین جا و در دل همین فرهنگ نهفته است و نیازی نیست برای گذر از هفت شهر عشق در عالم کوچک (ذهن) و عالم بزرگ (جهان)  مسیر اندیشه‌های نو ساخته  و شهرهای نو آوازۀ غرب را بپیماییم و دوم اینکه دریابیم خداگونه‌های در ذهن ما سیرآب شده از چشمۀ جوشان ِ حقیقت ِ  نهفته در دل ِ این تاریخند، پس بیاییم و ره افسانه نزنیم. کورش بزرگ همان ذوالقرنین قرآن است. بزرگمردی که ایرانیان او را پدر و تورات او را «مسیح» و یونانیان او را «سرور» و « قانونگذار» می‌نامند. دوست و دشمن به بزرگمنشی و آزادگی او شهادت داده‌اند:

صاحب نخستین منشور حقوق بشر در دنیا: کورش بزرگ

manshor korosh bozorg 51 سخنِ بزرگانِ جهان درباره کوروش بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.ir

(۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد):
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او (کورش بزرگ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند. از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می کرد و به آنان اندرز می داد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.

– کوروش نامه (کوروپدای – ۴۴۵ پیش از میلاد):
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند می کرد. این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل می شود. از صفت های برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل را برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.

– تاریخ هرودو ت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد):
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند. از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. کورش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می کردند.

– تاریخ تمدن – مشرق زمین گاهوارۀ تمدن:
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.

zolgharnein 967 سخنِ بزرگانِ جهان درباره کوروش بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.ir

● ویکتور هوگو:
هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلئون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد.

هارولد لمب (دانشمند امریکایی) :
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش نماد آنان است آریایی ها در تاجگذاری به پندار نیک گفتار نیک کردار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.

● پاپ کلمنت پنجم(در وصف کورش بزرگ):
برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم.

● پرفسور ایلیف (مدیر موزه لیورپول انگلستان):
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.

● دکتر هانری بر( دانشمند فرانسوی) :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین بی رحم و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.

ژنرال سرپرسی سایکس:
خوش زبانی او از پاسخی که در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشکار است. مطالب کتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنتهای ایرانی همه همداستانند که کورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست میخواندند.
ما نیز میتوانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریائی که سرگذشت اش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است.

ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه کورش بزرگ :
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام ، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته رایادآورده شده ام که زیارت آرامگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد .

سرپرسی سایکس – تا ایران باستان :
در شاهنشاهی کورش زیبایی – مردانگی – شجاعت – قهرمانیت – عدالت به عیان دیده شده است . وی هیچگاه عیاشی نکرد . کاری که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی هایی که داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افکاری داشت که به راستی متعلق به تاریخ نبوده است .
کورش یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمین کوچکی بود . ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آکنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد که در کل جهان بی سابقه بود . این بدین دلیل بود که تاکنون هیچ کشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران کل خاورمیانه را تصاحب کند . او هیچ گاه خوشگذران و تن آسایی نکرد.
هیچ گاه مغرور نشد و همیشه به یاد خداوند خود بود و برای احترام به مزدا حیواناتی را نثار می کرد . کاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند .
کورش در شوخ طبی و انسانیت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا کنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت کنم و خداوند را برای این توفیق سپاس میگویم .

کنت دوگوبینو فرانسوی – ایران باستان:
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.

● نیکلای دمشقی
کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.

پرفسور کریستن سن( ایران شناس شهیر):
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوانمرد” بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.

آلبر شاندور فرانسوی -  شاهنشاهی کورش بزرگ:
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد. در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر می دهد.

پرفسور گیریشمن – ایران از آغاز تا اسلام:
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.

● کنت دوگوبینو (مورخ فرانسوی):
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر آنها قرار دارد. تا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.

● کلمان هوار – تمدن ایرانی:
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.

● اخیلوس (آشیل) شاعر نامدار یونانی (در تراژدی پارسه):
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

● بوسویه (سیاستمدار وشاعر فرانسوی)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ میلادی):
ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند

مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی – کورش بزرگ ( عباس خلیلی ):
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.

دیودوروس سیسیلوس (۱۰۰ پس از میلاد):
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می‌خواندند.

فرانسوا شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی :
کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.

دکتر جهانگیر اوشیدری – دانشنامه مزدیسنا :
کورش به سال ۵۵۹ قبل از میلاد بر اریکه شاهنشاهی بنشست و در سال ۵۲۹ قبل از میلاد وفات یافت . پس از تسخیر بابل با مردمان شکست خورده بامهربانی رفتار کرد و اسیران یهودی را که بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد کرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند . او فرمانی صادر کرد که معبد اورشلیم را که بخت النصر ویران کرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی کنند . کورش را در پارسه گرد که امروزه پازاردگاد نامیده می شود به خاک سپردند . او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیکی ستایش کرده اند . اوپادشاهی سیاستمدار – شجاع – با فتوت – با عزم و اراده – با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد . منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است .

pasargad korosh ARAMGAH 72 سخنِ بزرگانِ جهان درباره کوروش بزرگ | تاریخ ما Tarikhema.ir

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |